ویلایی ها ، تصویر دفاع مقدس در قاب زنانه/روایت زندگی در متن مرگ

علی نبوی، 23 خرداد 96

23 خرداد 1396 ساعت 15:11


انتظار و التهاب زنان در دوران دفاع مقدس بهانه‌ای شد تا این بار یک زن آن را در قاب سینما به تصویر بکشد و شاید بهترین گزینه برای به تصویر کشیدن چنین موضوعی، فردی از همان جنس و احساسات یعنی یک زن بود‌.
 
فیلم ویلایی‌ها با جولان دادن یک خودروی هایس به رانندگی یک جوان بسیجی آغاز می‌شود. خودرویی که حامل یک پیرزن و ۲ کودکی است که بر روی بسته‌های آذوقه نشسته‌اند. گویی از همان آغاز باید بدانیم که این خودرو یک پیک است. پیکی که انسان و ملزوماتش را منتقل می‌کند و مسئول برقراری ارتباط بین مردان حاضر در جبهه و خانواده هایشان است اما چیزی نمی گذرد که از کارکرد دیگر این پیک(هایس) باخبر می‌شویم.

داستان در فضایی رخ می‌دهد که بی‌شباهت به یک پادگان نظامی نیست. البته باید به خاطر داشت که این پادگان محلی برای آسایش و زندگی است و جلوه‌های جنگ اهالی آن را می‌آزارد، اگرچه که ساکنانش به خطرات زندگی در آنجا واقف هستند. این مجتمع مسکونی یک جامعه‌ی کوچک‌شده‌ی ایران زمان جنگ است. جامعه‌ای که مردانش در جبهه‌ها درگیر جنگند و زنان و کودکانش در دل‌هایشان با آشوب و التهاب می‌جنگند.

بازگردیم به خودروی هایس که هم سفیر مرگ است و هم زندگی. اگرچه که خبر شهادت به‌واسطه‌ی رشادت خبر مرگ نیست، خبر پیروزی و زندگی است؛ چرا که شهادت و پایمردی انسان‌ها زمینه‌ساز زندگی و آسایش است. ساکنان ویلا هر بار که صدای این خودروی تقدیر را می‌شنوند در میان امید و ناامیدی پیچ‌وتاب می‌خورند.

روابط میان زنان و کودکان و ارتباطات مادر و فرزندی از جنس دهه‌ی شصت ملموس و خوب به تصویر کشیده شده که معتقدم بخش اعظمی از این موفقیت مرهون درک کارگردان از موضوعات زنانه وعاطفی است.

نماهای فیلم کاملاً حسِ نگاه زنانه دارند، نگاه زنانه‌ای که در میان افراد جاری است و مناسبات هم بر پایه‌ی آن شکل می‌گیرد. نگاه و رفتار زنان در دهه‌ی ۶۰ که بیشتر از امروز می‌شود در آن صبر، عشق و مهربانی بدون مرز را دید.

برخی درباره حال و هوای فمینیستی فیلم گفته اند؛  اما اینکه خانم قیدی چه تفکرات و اعتقاداتی دارند موضوعی شخصی و مربوط به ایشان است، آنچه که من در اثر هنری ایشان دیدم، فمینیستی نبود.
روایت قصه در میان جمعی از بانوان و چرخیدن دوربین در نگاه آنها در یک اثر دفاع مقدسی، شاید شائبه فمینیستی بودن را برای برخی به وجود آورده باشد که انصافاً چنین نیست. مردان این فیلم غریبانه در جبهه‌های نبرد هستند، یعنی همان جایی که واقعاً بودند و بانوان هم در میان تب و تاب‌هایی که در پشت جبهه‌ها بود با حفظ روحیه خود در حال پرورش کودکان هستند، یعنی همان واقعیتی که رخ داد.

جنگ اگرچه که به ظاهر اتفاقی مردانه است و نقش‌آفرینان اصلی آن آقایان هستند، اما شیر زنانی که در ایام دفاع مقدس در زیر هجمه‌ی بمباران و فشار های روحی و روانی جاری در اجتماع قد خم نکردند، دلاورانی هستند که شایسته‌ی تقدیرند، اگرچه که تا به امروز در سینمای دفاع مقدس نسبت به این امر کوتاهی شده است.

سکانس بی‌نظیری که در آن طناز طباطبایی خبر شهادت شوهر یکی از بانوان را به او می‌دهد و زنان گرد آنها جمع می‌شوند، روابطی تلخ از غریبی زنان آن روزگار در زمانی است که تلخ‌ترین خبر زندگی یک زن را به او می‌دهند و او به همراه و همسر خود نیاز دارد، حال آنکه باید غم نبود این همراه را هضم کند.

سکانس ورود به سردخانه یا همان معراج شهدا به واقع که سرد است. مرگ، سرد و برهنه در هوای آنجا وجود دارد. شاید تصور تصویر ساختن چنین صحنه‌ای توسط یک سینماگر زن دشوار باشد اما منیره قیدی آن را به زیبایی به تصویر کشیده است.

حس قوی یک زن نسبت به همسر را هم در روز رسیدن خبر شهادت همسر پریناز ایزدیار می‌توان در فیلم دید. کارگردان به خوبی از این ظرفیت و ویژگی زنانه آگاه است و لطافت اعطاشده به یک زن در حس مشترکی که از همسر در تاروپودش تنیده را مختصر و مفید نشان می‌دهد.

زنان در ایام جنگ از طرفی ملزومات روزمره برای ارسال به جبهه‌ها را فراهم می آوردند و از سوی دیگر خانواده و خانه‌ای را یک تنه مدیریت می کردند. این مدیریت آنجا ارزشمندتر و والاتر رخ می‌نماید که بدانیم، زنان در طول جنگ بارزترین خصیصه‌ی خود یعنی احساساتشان را هم مدیریت کردند. نکته‌ای که باید به آن اشاره کرد، تصویر ساختن منطقی انسان‌ها توسط کارگردان است. آنجا که حتی قوی‌ترین و محکم‌ترین زن قصه هم ترجیح می‌داده حامل خبر شهادت همسر دیگران باشد. این امری طبیعی است که غالب انسان‌ها بر این اصل زندگی می‌کنند.

نگاه به جنگ از منظر بانوان تجربه‌ی جدیدی است که پیش از این در شیار ۱۴۰ نرگس آبیار دیده بودیم و امروز آن را در قامت فیلم منیره قیدی می‌بینیم. نظاره کردن هنرنمایی بانوان در عرصه‌ی تصویرگری با موضوع دفاع مقدس تجربه‌ی زیبا، لطیف و گران‌سنگی است که موجب می‌شود حتی کهنه‌سواران بازمانده از جنگ تحمیلی هم در مقابل قاب تصویر آنان به احترام بایستند، کلاه از سر بردارند و همراه با اشک شوق به شیر زنان این مرزوبوم درود فرستند.
 
 


کد مطلب: 482544

آدرس مطلب: http://alef.ir/vdceew8eejh8vni.b9bj.html?482544

الف
  http://alef.ir