«جمهوری اسلامی»: غایبِ همیشگی
قاسم زائری، 7 آذر 92
وبلاگ طلوع , 7 آذر 1392 ساعت 14:02
یک
وقوع انقلاب اسلامی و تاسیس «جمهوری اسلامی»، زمینه شکل گیری یک «حوزه عمومی» فعال و خلاق در ایران را فراهم آورد.
مع الاسف، خودِ «جمهوری اسلامی»، تاکنون دست کم به طور جدّی موضوع مباحثة عمومی قرار نگرفته و طرف های مختلف بحث، به اشکال متفاوتی، کمابیش بحث از «جمهوری اسلامی» را فروگذارده اند. دست کم، به رغم تنوع و تکثّر موجود، دو جریان اصلی پژوهشی در دروه مابعد انقلاب اسلامی قابل تفکیک اند:
نخست، دسته ای از محققان که معتقد به «بی طرفی ارزشی» هستند و از قضا تلاش می کنند تا هرچه بیشتر خود را از تعلقات و وفاداری ها، از جمله از تعلق خاطر به «جمهوری اسلامی» دور کنند و بدین ترتیب، نتیجه کارشان علمی تر و «واقعی»تر شود. نتایج تحقیقات این محققان، هرچند به مشکلات و مسائل اجتماعی ایران می پردازد، اما کمکی به فهم «مسائل جمهوری اسلامی» نمی کند. این دسته، مسائل کلاسیک خاصّ خودشان را دارند که برآمده از «نظریه»هاست و نظریه ها، نظریة «جمهوری اسلامی» نیستند.
دوم، محققانی که حول و حوش دوگانة سنت-تجدد تجمع کرده اند و چون وقوع «انقلاب اسلامی»، از یک جهت، بر سر همین شکاف رخ داده، مباحثشان برای «جمهوری اسلامی»، آشناتر و سودمندتر است، اما این دسته هم به «مسائل جمهوری اسلامی» توجهی نکرده اند. در این دوگانه، موافقان جمهوری اسلامی خواسته اند نشان دهند که سنت با تجدد تمایز اساسی دارد، و البته راه برین و برتر راه «سنت» است؛ مخالفان و عموم منتقدان نیز خواسته اند اثبات کنند که تجدد و سنت قابل ادغام با یکدیگر نیستند و راه درست، زدودن سنت و مظاهر آن است. هر دو گروه، تاکنون، عمدتاً از منظری بیرونی، در مورد ضرورت و «لزوم» تاسیس یا زوالِ «جمهوری اسلامی» بحث کرده اند، اما خارج از گود ایستاده و به آنچه درون «جمهوری اسلامی» می گذرد، توجهی نکرده اند.
به طور مثال، بخش عمده ای از تحقیقات اجتماعی در ایران، در پارادایم «نوسازی» و «توسعه» (و در سالهای اخیر «جهانی شدن»)، صورت گرفته و می گیرد. از منظر موضوع این نوشتار، مبنای نظری این تحقیقات، قائل بودن به دوگانة «دولت-ملت» و «حکومت-جامعه» است. به همین دلیل، این محققان، بررسی مسائل اجتماعی را به زعم خود در کفّه «ملّت» و «جامعه» قرار داده و آن را دلیلی و ضرب های بر دولت و حکومتی می پندارند که در راه متجدد شدن ملت-جامعه سنگ اندازی می کند. روشن است که چنین تحقیقاتی، اساساً به بحث از «جمهوری اسلامی» ورود پیدا نمی کند. مقالات و رسالات متعددی نوشته شده و پژوهش های متنوعی صورت گرفته است، اما آنچه اهمیت دارد تعیین نسبت این پژوهش ها با «جمهوری اسلامی» است. بسیاری از این محققان، جزوِ مخالفانِ خودآگاه جمهوری اسلامی نیستند که آگاهانه از توجه به «مسائل جمهوری اسلامی» اکراه داشته باشند، بلکه این مقتضای آن جهت گیری روشی-نظری است که اتخاذ می کنند. کما اینکه موافقان سرسختِ «جمهوری اسلامی» که در دوگانه سنت-تجدد در حال بحث از «لزوم» و ضرورت «جمهوری اسلامی» هستند نیز عملاً هیچگاه مباحثشان به بحث از «مسائل جمهوری اسلامی» کشیده نمی شود.
دو
با بررسی یک تجربه، مراد از بحث پیرامون «مسائل جمهوری اسلامی» آشکارتر می شود. به مجموعه «جلسات راهبردی الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت» که در موضوعات مختلفی نظیر زنان، توسعه، علم و نظایر آن در حضور رهبر انقلاب برگزار شده است، توجه کنید: مجموعه ای از اساتید و پژوهشگران برجستة حوزه های مربوطه، اعم از موافقانِ «جمهوری اسلامی» و نیز محققانی با رویکرد «انتقادی»، در بالاترین سطح تصمیم گیری گردآمده و پیرامون جهت گیری و نحوع عمل در «جمهوری اسلامی»، دیدگاه های خود را بیان کرده و به بحث پرداخته اند. چه چیزی از این مباحث در ذهن مخاطبان شکل گرفته است؟ ما پژوهشگران و اساتید برجسته ای را دیده ایم که بر صفحه تلویزیون ظاهر شده و در مورد «ضرورت»، «لزوم» و «بایسته ها»ی الگوی «زن»، «توسعه»، «علم» و نظایر آن بحث کرده اند.
به تعبیری، همة مباحث، «نظری» است. عمدة این محققان و پژوهشگران برجسته، قبل از «جمهوری اسلامی» ایستاده و گفته اند که جمهوری اسلامی «چگونه باید باشد»، اما از اینکه جمهوری اسلامی، «چگونه هست» حذر کرده اند. اگر هم به «هست»ها و شرایط واقعی جمهوری اسلامی پرداخته اند، بیشتر برای تهیة لوازم «نقد» و در برخی موارد غُر زدن بوده است. محققان و اساتید برجسته در مورد «الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت» در جمهوری اسلامی بحث می کنند، در حالیکه از خودِ «جمهوری اسلامی» به عنوان نمونه ای از الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت، غفلت می کنند. جمهوری اسلامی، خود، الگویی با بیش از سه دهه دوام و تجربه است، اما هیچگاه به کاویدنِ خود این الگو توجه نشده است. به نظر می رسد مراد رهبر انقلاب از برگزاری چنین جلساتی نیز بررسی همین تجربه سی ساله است: در سه دهه گذشته، «جمهوری اسلامی» در سیاست و اقتصاد و فرهنگ و خانواده و زنان و آموزش و ورزش و اخلاق و قومیت و سیاست خارجی و روابط بین المللی و مناسبات جهان اسلام، و دیگر حیطه های جهان اجتماعی، الگویی ارائه کرده که از وجوه مثبت و منفی برخوردار است. مقصود از بحث در مورد «جمهوری اسلامی»، پرداختن به همین وجوه مثبت و منفی است: تحلیل وجوه مثبت و تقویت آنها و تلاش برای یافتن وجوه منفی و تقلیل آنها.
نکتة جالب توجه اینجاست که در مباحثی از این قسم، پژوهشگرانِ ما از مالزی یا ترکیه به عنوان دیگر اشکال جایگزینِ الگوی پیشرفت اسلامی یاد می کنند و از قضا آن کاری را در معرفی و بررسی این دو الگو انجام می دهند که در مورد «جمهوری اسلامی» انجام نمی دهند: در بررسی ترکیه و مالزی، به طور جامعه شناختی، متغیرها و روندهایِ موجود موثر بر تحول و تداوم این الگوها را بررسی کرده و اصطلاحاً «وارد گود می شوند» و تحلیل هایشان مبتنی بر آمار و ارقام، و خلاصه، «دقیق و عینی» است. اما همین پژوهشگران وقتی وارد بحث از «جمهوری اسلامی» می شوند، قبل از گود ایستاده و در مورد بایسته ها و ضرورتها سخن می گویند و این همان کاری که در سه دهه گذشته دل مشغول آن بوده ایم: تلاش برای اثبات «مشروعیت» و نه افزایش «کارآمدی».
سه.
در پاسخ به چرایی این داستان، زنجیرهای از دلایل را می توان معرفی کرد. اولین نکته ای که به ذهن خواننده این متن میرسد این است که سخن گفتن از «باید»ها، کم خطرتر از «هست»هاست.
در واقع، محقق ما با بحث از «هست»ها و قضاوت در مورد «موجود»، خطر کرده و نقد می کند، و بدین ترتیب برای خودش دشمن تراشی کرده و حسّاسیت گروههای ذینفع را علیه خود بر می انگیزد. البته روشن است که اگر از افراطی گری بپرهیزیم، باید تصدیق کرد که همیشه «نقد» دشواری هایی دارد و محقق ایرانی نیز ممکن است از آسیب گروه های ذینفع در امان نباشد، و اگر چنین است بر حاکمیت و نهادهای متولی لازم است که زمینة کار برای محققان ناصح و دلسوز خود را فراهم کند. اما جز این، محققان علوم انسانی به «باید»ها بیشتر از «هست»ها می پردازند، نه به این دلیل که کم خطرتر است، بلکه بیشتر به این دلیل که کم زحمت تر است. مواد لازم برای بحث از »باید»ها، کمی تخیّل، مقداری اسناد «مرجع» رسمی و بالادستی، و البته ذهنِ غُرغُرو و گله مند است، اما برای بحث از «هست»ها لازم است محقق از دفتر کار و دانشکده و دانشگاه خارج شود، به میدان تحقیق برود، سند جمعآوری کند، و بر روی حوزه هایی کار کند که سازمانها و نهادهای رسمی، ضرورت کار بر روی آنها را درک نمی کنند و بودجهای به آنها اختصاص نمی دهند، و قس علی هذا! به این اقلام بیفزایید پز روشنفکرانه بحث از «باید»ها که در آن عوالم فکر درنوردیده می شود، در یک جمله پیرامون تاریخ قضاوت می شود، و با جمله سازی از «غرب» و «مدرنیته» و «تجدد» و «توسعه»، تکلیفِ بودن ما در این زمانه روشن می شود.
گمشده واقعی، همچنان «جمهوری اسلامی» و مسائل آن است. «مسائل جمهوری اسلامی» چه هست؟ اصلاً «جمهوری اسلامی» چه هست: یک «سیستم»، یک «حکومت»، یک «جامعه»، یک «امت» یا یک «آرمان»؟ تفاوت آن با «انقلاب اسلامی» چه هست؟ و «مسائل» خاصّ آن کدامند؟
کد مطلب: 206620
آدرس مطلب: http://alef.ir/vdcdx90xzyt0z96.2a2y.html?206620