چه کسانی در آرمانگرایی واقع بینی نداشتند؟
محمد سعید احدیان، 9 مرداد 92
9 مرداد 1392 ساعت 9:22
بیانات رهبر فرزانه انقلاب در دیدار دانشجویی را می توان شب قدری برای سیاست ورزی نیروهای انقلاب دانست و اگر نیروهای انقلاب به تکلیف واقعی خود درقبال این بیانات عمل کنند بی تردید ما شاهد تحولاتی اساسی در طیف بندی بدنه اجتماعی جبهه حامیان انقلاب خواهیم شد.
اگر به این نکته دقت کنیم که در این مقطع چرا رهبرانقلاب از نسبت واقعیت با آرمان و از نسبت تکلیف بانتیجه صحبت کردند، به نظر می رسد خیلی مباحث روشن خواهد شد.
به نظر می رسد انتخابات ریاست جمهوری به خوبی نشان داد که در جبهه انقلاب دو مشرب و تفکر وجود دارد. البته این مساله پیش از این در ماجرای انتخابات مجلس تهران یا حتی انتخابات سال 84 روشن شده بود اما تفاوت انتخابات یازدهم در این بود که این دوگانگی خود را به طور کامل در بدنه اجتماعی نیروهای انقلاب نشان داد و مشخص شد این اختلاف از راس به بدنه نیروهای انقلاب رسیده است. دو جریانی که می توان یکی را اصول گرایان آرمانگرا و دیگری را اصول گرایان واقع گرا نامگذاری کرد.
ادبیات اصول گرایان آرمان گرا در این چند سال و مخصوصا در انتخابات یازدهم نشان از وجود یکسری مبانی در سیاست ورزی این جریان می دهد که در آن نوعی آرمانگرایی محوریت دارد که هم به واقعیت های اجتماعی کم توجه است و هم واقعیت های سیاست ورزی را به نام تکلیف گرایی نادیده می گیرد. بعنوان مثال در این نوع آرمان گرایی در حالیکه واقعیت های جامعه به روشنی نشان از محوری بودن مساله اقتصاد و معیشت می داد و حتی رهبری به وضوح مکررا برآن تاکید کردند، این جریان، گفتمان مقاومت را بعنوان آرمانی درجه یک محوریت قرار داد و گزینه ای را بعنوان کاندیدای اصلح انتخاب کرد که اگر در هر موضوعی کارشناس و با تجربه باشد، حداقل در حل مساله اقتصادی نه کارنامه و سابقه ای دارد نه برنامه و تیمی.
بعنوان مثالی دیگر، این جریان با این نوع از آرمانگرایی، بیتوجه به واقعیتهای سیاستورزی بر چیزی که تکلیف تصور میکند تاکید میکند و تصریح میکند ما مرد تکلیفیم نه نتیجه و در این راه واقعیتهای شفافی مانند ائتلاف، توجه به نظرسنجیها، تاثیرگذاری ایجاد موج انتخاباتی و... را از اساس خلاف میداند.
خلاصه آنکه این نوع آرمانگرایی نه به واقعیتهای اجتماعی توجه جدی نشان میدهد نه واقعیتهای سیاستورزی را میپذیرد. براین اساس نه شرایط زمان و مصلحتها در تحلیلهایشان لحاظ میشود، نه واقعیتهای اجتماعی مانند وضعیت معیشتی مردم در تصمیمگیریها مهم تلقی می شوند. تحلیل رفتار این جریان روشن می کند که آنان در عمل نه به اصلی فرعی کردن امور باور دارند، نه بین گزینههای کارنامهدار به دلیل دیکتههای نوشته شده این قبیل افراد، فردی اصلح پیدا می شود(هم احمدی نژاد هم جلیلی گزینههای کمتر تجربه شده بودند).
در اثر نتیجه این نوع آرمانگرایی نه ابزارهای علمی مانند نظرسنجی مفهوم پیدا میکند، نه ائتلاف با جبهه خودی به دلیل زاویه داشتن با آرمانها(ازدیدگاه آنها) ممکن می شود و نه برنامه ریزی برای نتیجه گرفتن در تشخیص تکلیف جایگاهی دارد. نه به این دلیل که حامیان این نوع تفکر معتقدند به تکلیف عمل کردهاند و مردم بودهاند که اشتباه کردهاند (به گفته آنان مالک را از در خیمه برگرداندند)، حتی تجربه شکست در انتخابات مقدمهای برای اصلاح میشود.
شاید این مباحث حرفهای جدیدی نباشد اما نمی توان در هوشمندی و حکیمانه بودن زمان سنجی طرح مجدد بحث نسبت آرمان با واقعیت و نسبت تکلیف و نتیجه توسط رهبر انقلاب تردیدی داشت. وقتی رهبر انقلاب در دیدار دانشجویی که از مهمترین دیدارهای سالانه ایشان محسوب میشود آن هم با کمترین فاصله بعد از انتخابات به تبیین این مبانی میپردازند آیا حامیان این جریان که مملو از ولایتمداران واقعی است بیشترین احتمال را این نمیدهند که شاید آنها مورد خطاب تلویحی معظمله قرار گرفتهاند و آیا نباید در این باره اندکی با خود بیاندیشند و افکار و عملکرد خود و تئوریسینهایشان را با سنجه رهنمودهای راهبرفرزانه انقلاب محک بزنند؟
آیا هنوز هم مانند یکی از بزرگان این جریان براین باورند که «اگرفردا هم انتخاباتي باشد، بايد همان کاري را انجام بدهيم که ديروز کرديم»؟
کد مطلب: 194353
آدرس مطلب: http://alef.ir/vdccp0qs12bqo18.ala2.html?194353