نقد یک انحراف مدیریتی‎

بخش تعاملی الف - دکتر آرمین شمس، محقق مدیریت تحول و فناوری اطلاعات

20 خرداد 1392 ساعت 6:08

اشاره: مطلبی که می خوانید از سری یادداشت های بینندگان الف است و انتشار آن الزاما به معنی تایید تمام یا بخشی از آن نیست. بینندگان الف می توانند با ارسال یادداشت خود، مطلب ذیل را تایید یا نقد کنند.


ما در زمینه های دینی، سیاسی، فرهنگی و علمی به نسبت دنیا پیشرفتهای خوبی در سی و پنج سال اخیر داشته ایم ولی در زمینه هایی مانند مدیریت و اقتصاد از دنیا عقب مانده ایم و تلاشهای مسوولین در این زمینه ها حتی نتیجه رضایت بخش نسبی نیز نداشته است.


یکی از علل این امر نداشتن جامعه علمی قوی در علم مدیریت است. مثلا وقتی از هجده سالگی تحصیل در رشته مدیریت را برای جوانان نخبه عملا شایسته نشمریم و از طرف دیگر بدلیل عدم شایسته سالاری دست معدود نخبگان و دانشمندان متعهد رشته نیز از دامن تجربه و پست اجرایی کوتاه شده باشد نداشتن جامعه علمی قوی دور از انتظار نیست.

در چنین فضایی بزرگان مدیریت کشور نیز گاه اشتباهات فاحشی مرتکب می شوند که به ما یاداور می شوند با وجود ادعا ها در بین مسوولین و دانشگاهیان در عرصه مدیریت در کشور ما قحط الرجال مدیریتی وجود دارد (البته صادرات "ادعای مدیریت" می توانیم داشته باشیم)! محدود به جناح و گروه و دانشگاه خاصی نیز نیست. بحث عقب ماندگی یک رشته و مظلومیت شدید یک علم در یک کشور است.

اخیرا یکی از سایتهای ارزشی طرفدار یکی از کاندیداهای ارزشی امتخابات، که بنده برای بسیاری از مواضع مذهبی و فرهنگیشان احترام قائلم، شخصی را به عنوان پدر علم مدیریت مطرح کرده و مطالبی از قول ایشان نقل کرده است که یک انحراف مدیریتی (با حسن نیت) به شمار می رود. اصولا از سختیهای دانش مدیریت این است که برخلاف دانشی مانند ریاضی اشتباه کردن در مدیریت آسان است و گلوگیر نمی شود (بعدا کشور سوز می شود) و چه بسا با توجیهات علمی برخی اشتباهات مانند اشتباهات شوروی و آمریکا در مدیریت سالها تکرار شوند و کتابها در تایید آن چاپ و تدریس شود:

"ضرورت ندارد که رئیس جمهور حتماً یک آدم اجرایی باشد. آنچه که ما در سطح کلان نیاز داریم تفکر راهبردی است که بتواند درست بیندیشد و جهت گیری ها را درست انتخاب کند. ... تجربه ای که مورد نیاز ریاست جمهوری است یعنی توان هماهنگ سازی کلان بخش های مختلف و همه ابعاد سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی کشور."

آخر تفکر راهبردی و هماهنگی در راس قوه مجریه مستقل از مدیریت اجرایی است؟ آیا رئیس جمهور صرفا یک هماهنگ کننده است و نباید دارای نخبگی علمی و تجربی در زمینه اجرا باشد تا مشاوره ها و طرحهها را درک و رتبه بندی کند یا از آن مهمتر سیستم مربوطه را معماری یا اصلاح یا هدایت کند؟ آیا ولی فقیه می تواند فقیه نباشد که رئیس قوه مجریه بتواند مدیر اجرایی نباشد؟ چطور یک جنایت را مباح می دانیم؟ اگر پزشکی حتی پزشک تجربی بدون تخصص به اتاق عمل برود آیا مجرم شمرده نمی شود؟ چطور مهندس و پزشک و روحانی و معلم را بدون دانش و بدون تجربه بالای مدیریت اجرایی به اتاق عمل ملی مدیریت اجرایی بفرستیم و انتظار سلامت اجرایی کشور را داشته باشیم؟ به فرض در ابتدای انقلاب مجبور بودیم، تا کی باید به این اشتباه ادامه بدهیم؟ آیا تعهد جایگزین تخصص است یا مکمل لازم هم هستند؟ آیا فهم صحیح ولایت فقیه و التزام کامل به آن و خواندن نماز شب و ساده زیستی جایگزین تخص است؟ آن هم در تخصصی ترین و پیچیده ترین عرصه ملی؟ اتفاقا در کشوری که صدها سردار فرهنگی و مذهبی دارد و یک سردار مدیریت اجرایی ندارد و دچار ضعف مفرط جامعه علمی مدیریت و عدم شایسته سالاری است حتی در اوایل کار انتخاب یک مدیر دارای سابقه اجرایی و دانش مدیریتی نیز جوابگوی پیچیدگیها نیست چه برسد به انتخاب مدیر غیر اجرایی برای قوه مجریه. گاهی برای توجیه این نقص (انتخاب هماهنگ کننده و سپردن کار به زیردستان) مثال از غرب نیز آورده می شود، در حالی که به عنوان مدیری که در شرکتهای خصوصی غربی مدیریت و در دانشگاههای غربی تحقیق علمی داشته است باید تاکید کنم تحمیل رئیس غیر متخصص به کشورهای غربی از طرف مافیاهای سیاسی و رسانه ای در غرب موجب بروز مشکلات زیادی در این کشور ها شده است و بعضا دستاوردهای مدیران و متخصصان آن کشورها را به طرز عجیبی به باد داده اند. بطور مثال بوش و ریگان. یکی از اقتصاددانان آمریکایی گفته بود آمریکا تحمل یک ریگان دیگر را ندارد، شاید مثلا بدلیل طرحهای احمقانه تریلیون دلاری مانند جنگ ستارگان، و ظاهرا بوش همان ریگان دیگر بود و اقتصاد آمریکا نیز نتوانست تحمل کند و دچار شکست اقتصادی شدند، چون مافیای حاکم به آمریکا افراد وابسته و همچنین غیر متخصص را در راس قرار می دهد. همیشه باید نقاط ضعف غرب را یاد بگیریم؟ اگر صلاحیت اجرایی معاون یا مشاوری از یک کاندیدا بیشتر است پس همان شخص را برای تصدی ریاست قوه مجریه کاندیدا کنند و قطعا در کشور ما بین افراد کسانی یافت می شوند که دارای صلاحیت اعتقادی و فرهنگی باشند. وقتی وظیفه اصلی رئیس قوه مجریه اجراییست و رفع نقص عمده نظام مدیریتی و اقتصادی کشور نیز وظیفه اصلی اوست برای چنین جهاد اقتصادی نیز به فرد اجرایی داریم.

اینجاست که باید گفت چنین فردی از مشاوران و معاونین برای اداره بهتر دیگر امور بهره خواهد برد نه اینکه در زمینه اصلی ترین مسوولیت رئیس قوه مجریه که اصلی ترین ضعف کشور نیز هست تسامح قائل شویم تا صرفا تعداد (یا قدرت) سرداران فرهنگی کشور مقداری اضافه شود. پس راه حل صحیح این است که شخص حداقلها را در فرهنگ و سیاست و مذهب داشته باشد و در وظیفه اصلی خود یعنی مدیریت اجرایی از دیگران جلوتر باشد. البته جمع همه این قوتها هم در شرایطی ممکن می بود، اگر صلاحیت یکی دو نفر حزب اللهی دیگر را نیز می توانستیم ببینیم.


کد مطلب: 189674

آدرس مطلب: http://alef.ir/vdccmoqs02bq4e8.ala2.html?189674

الف
  http://alef.ir