مگر میشود محمدرضا شجریان هرچه دلش خواست را به هر شبکهای که دلش خواست بگوید؛ اما پاسخش را از زبان هنرمند و استادی دیگر دریغ کنیم و از شنیدنش ناراحت شویم؟
سخنان اخیر استاد محمدرضا لطفی درباره محمدرضا شجریان، تیتر سایتهای مختلف شده و واکنشهای زیادی را در دنیای مجازی به همراه داشته است. سبزها طبق معمول شروع کردهاند به حمله و فحاشی و اهانت؛ اینبار به استاد لطفی. کاری که پیش از این علیه هنرمندان، ورزشکاران و شخصیتهای مختلف فرهنگی هنری کشور هم انجام داده بودند. پس واکنش آنها چیز عجیبی نیست!
در این میان
سید عبدالجواد موسوی مطلبی نوشته ظاهرا به قصد احترام به هر دو استاد؛ اما از همان خط و پاراگراف اول، ژست بیطرفیش را بر باد داد: «سخنان نامتعارف استاد محمدرضا لطفی درباره استاد محمدرضا شجریان واکنشهای متفاوتی را برانگیخته»
منظور جناب موسوی از «سخنان نامتعارف»، حقایق متعارفی است که از زبان استاد لطفی درباره حضور دائمی شجریان در صدای آمریکا و بیبیسی بیان شده است. حتی اگر این سخنان محمدرضا لطفی را ناشی از رقابتهای هنری و یا هر مسالهی دیگری بدانیم، باز هم حرف او حرف حساب است. در حقیقت اگر حرف نامتعارفی وجود داشته باشد، اظهارات شجریان در رسانههای دشمن ملت ایران، نامتعارف است نه سخنان محمدرضا لطفی.
جالب اینکه آقای موسوی علی رغم ادعای خود مبنی بر رعایت بیطرفی، احترام به اساتید و نگاه حرفهای به هنر و (نه نگاه سیاسی و ژورنالیستی) در جای جای مطلب خود نگاهی عوامانه به مساله داشته و خیلی صریح طرف همان نگاه سیاسی و ژورنالیستی حامی شجریان را گرفته است. مثلا در پاراگراف دوم نوشته است: «با توجه به فضای سیاسی حاکم بر جامعه ایرانی طبیعی است که حامیان استاد شجریان به تعداد، فزونتر است و در این نزاع رسانهای آنکه مغلوب میشود استاد محمدرضا لطفی است!»
این چه ادعایی است؟ ایشان چطور و طبق چه آمار و معیاری این برتری عددی حامیان یک استاد را بر استادی دیگر سنجیده است؟ آنچه در فضای رسانهای چند روز اخیر شاهدش بودیم، فقط فحش و اهانت سبزها به استاد لطفی بود. آیا این دلیل برتری حامیان شجریان بر حامیان لطفی است؟!
بهتر بود جناب موسوی به جای نوشتن این قبیل مطالب عوامانه، ژورنالیستی، غیرفنی و غیرهنری، دست از تعصبی که دچارش هستند (تعصبی که
پیش از این در ماجرای علیرضا افتخاری هم از موسوی شاهدش بودیم) بردارند و علت اصلی اختلاف دو استاد را ریشهیابی و دعوای آنها را، هم از نظر هنری و هم از نظر سیاسی بررسی کنند.
از نظر هنری که جایگاه استاد لطفی مشخص است. هیچکس نمیتواند هنر او را منکر شود. چه بسا آثاری از شجریان که با همراهی تار و پنجهی لطفی درخشیدند. ضمن اینکه برخی از آثار شجریان ساخته و تنظیمشدهی استاد لطفی هستند. مثل اثر ماندگار «سپیده» (ای ایران) که شجریان در مصاحبه با بیبیسی ادعای مالکیتش را داشت!
از نظر سیاسی هم استاد لطفی همان کاری را کرده که شجریان با رسانههای بیگانه و دشمن ملت ایران انجام داده است. (البته برخلاف او با رسانههای داخلی مصاحبه کرده) پس چرا این حق را برای محمدرضا لطفی قائل نیستیم؟ مگر میشود محمدرضا شجریان هرچه دلش خواست را به هر شبکهای که دلش خواست بگوید؛ اما پاسخش را از زبان هنرمند و استادی دیگر دریغ کنیم و از شنیدنش ناراحت شویم؟
بحث بر سر عقیده شخصی و اظهار نظر آدمها نیست. شجریان و لطفی هر دو حق دارند نظرات شخصی خودشان را بیان کنند، اما آیا از کسی که دائما شعار و ادعای مردمی بودن را سر میدهد، پذیرفتنی است که در رسانههای دشمن سخنرانی کند؟ رسانههایی که در دشمنیشان با ملت ایران شکی نیست؟ سخنان محمدرضا لطفی هم در حقیقت اشاره به همین تناقضات رفتاری و گفتاری شجریان بود. این تناقض را چطور توجیه کنیم؟