پیشنهاد کتاب/ «رسالهای درباره طبیعت آدمی»؛ دیوید هیوم؛ ترجمه جلال پیکانی؛ ققنوس
نگونسازی طبیعت آدمی
دکتر علی غزالی فر*؛ 15 آبان 1395
15 آبان 1395 ساعت 9:42
«رسالهای درباره طبیعت آدمی»
(کتاب اول: در باب فهم)
نویسنده: دیوید هیوم
مترجم: جلال پیکانی
ناشر: ققنوس، چاپ اول 1395
360 صفحه، 32000 تومان
شما میتوانید کتاب «رسالهای درباره طبیعت آدمی» را تا یک هفته پس از معرفی با ۱۰ درصد تخفیف از فروشگاه اینترنتی شهر کتاب آنلاین خرید کنید.
****
«از چاپخانه مرده به دنیا آمد». این سخن خود دیوید هیوم (1711-1776) در زندگینامه خودنوشتش در مورد «رسالهای درباره طبیعت آدمی» است. این کتاب اولین و مفصلترین اثر فلسفیاش است و هیوم در اوج جوانی، هنگامی که حدود 27 سال داشت، آن را منتشر کرد. او انتظار داشت که این رساله بهخاطر مطالب جنجالی، غوغایی بهپا کند و باعث شروع مناقشات فراوان و گستردهای شود و از این طریق همگان او را بشناسند و مشهور گردد. اما برخلاف انتظارش، هیچکس به آن توجهی نکرد. بیتوجهی به این اثر تا آخر عمر نویسنده ادامه داشت و او همیشه از این اثر خود با عنوان «رساله نگونبخت» یاد میکرد. اما پس از مرگ هیوم همه چیز دگرگون شد. توجه و اهتمام به این رساله روزبهروز بیشتر شد. برای مثال، ایمانوئل کانت (1724-1804)، یکی از بزرگترین فیلسوفان تاریخ، در مقدمه یکی از آثارش نوشت: «من به صراحت اعلام میکنم که این هیوم بود که برای اولینبار مرا از خواب جزمیت بیدار کرد». آنچه کانت را بیدار کرد، مباحث همین رساله بود.
امروزه نیز همگان پذیرفتهاند که این کتاب یکی از آثار کلاسیک و بسیار مهم در تاریخ فلسفه غرب است. البته هیوم آثار متعددی در زمینههای مختلفی نگاشت و منتشر کرد؛ فلسفه، اخلاق، سیاست، تاریخ، ادبیات. اما بسیاری از فیلسوفان بهترین اثر هیوم را همین رساله میدانند؛ زیرا اولا مباحث معرفتشناسی او در این رساله به نوعی زیربنای همه مباحث دیگر اوست؛ و ثانیا مهمترین نقش و مساهمت هیوم در تاریخ اندیشه به این دلیل است که او بدیهیات و مبناییترین اصول فلسفی را مورد نقد جدی قرار داد و آنها را در شک و تردید فرو برد و غرق کرد و بر باد داد. همه این مباحث نیز در همین رساله مطرح شدهاند. اما این رساله چه مباحثی داشت که اینگونه اثرگذار شد و چنین جایگاهی پیدا کرد؟ اصلا موضوع رساله چیست؟
موضوع رساله انسان یا طبیعت انسان است. هیوم در پی آن است که گونهای «علم انسان» یا انسانشناسی تجربی را بنیان نهد. از نظر او چنین علمی تاکنون ایجاد نشده است، در حالی که لازم است و ضروریترین دانش همین علم است؛ زیرا هیوم شناخت انسان را زیربنای همه شناختهای دیگر میداند. به عبارت دیگر انسانشناسی را زیربنای همه دانشها میداند. همه علوم با طبیعت انسان ارتباط پیدا میکنند. نه تنها علومی همچون اخلاق، سیاست، منطق، نقادی و.... مربوط به طبیعت انسان میشوند، بلکه حتی علومی همچون ریاضیات، فیزیک و دین نیز همینگونه هستند. بنابراین شناخت انسان بنیان و بنیاد همه علوم است. به همین دلیل اگر نگاه و دیدگاهی که به طبیعت انسان وجود دارد تغییر کند، باعث میشود که همه علوم بهطور اساسی دگرگون شوند. روشی نیز که برای تحقق چنین علم نوینی لازم است، فقط تجربه است؛ حس، مشاهده. او به این روش کاملا پایبند است و آن را به نهایت نتایج منطقی آن میرساند. البته هیوم ادعا نمیکند که توانسته آرمان علم انسان را بهطور کامل محقق کند. او متواضعانه اعلام میکند که فقط این مسیر را آغاز کرده است و تلاشهای خود را فتح بابی میداند که خوانندگان و آیندگان آن را پیش ببرند و تکمیل کنند.
برای این منظور، رساله به سه قسمت یا سه کتاب تقسیم شده است: فهم (understanding)، عواطف (passions) و اخلاق (morals). این تقسیم سهگانه به این دلیل است که هیوم این سه مورد را سه بعد اصلی طبیعت آدمی میداند. مهمترین قسمت نیز، کتاب اول است که در باب فهم نام دارد. هیوم در این قسمت به مباحثی میپردازد که میتوان آنها را مباحث معرفتشناسی نامید؛ مباحثی که سازوکار فهم و ادراک انسان را بررسی میکنند؛ یعنی در این قسمت جنبه فهم و ادراک طبیعت آدمی مورد بررسی واقع میشود. این قسمت، که اینک بهطور مستقل و مجزا به فارسی ترجمه شده است، از چهار بخش تشکیل شده است که عناوین آنها به ترتیب عبارتند از:
بخش اول: درباره تصورات، منشأ، ترکیب، پیوند، انتزاع و سایر اوصاف.
بخش دوم: درباره تصورات مکان و زمان.
بخش سوم: درباره معرفت و احتمال.
بخش چهارم: درباره نظامهای فلسفی شکاکانه و سایر نظامهای فلسفی.
بخش اول علیرغم اینکه کوتاهترین بخش کتاب است، اما مهمترین بخش بهشمار میآید؛ زیرا در همین بخش است که هیوم مبنای اصلی خود را برای بررسی همه موضوعات و مسائل مطرح میکند. او در ابتدای این بخش همه ادراکات انسان را به دو بخش تقسیم میکند: انطباعات (impressions) و تصورات (ideas). از میان این دو نیز، انطباعات اصلی و اساسی بوده و تصورات مبتنی بر آنها هستند. از نظر هیوم هر ادراکی که برای آدمی حاصل میشود، باید در نهایت به انطباعات بازگردد؛ یعنی ریشه همه تفکرات و شناختهای ما به تواناییمان برای داشتن ادراکات حسی بازمیگردد که ابتدا به صورت انطباعات و در مرحله بعد به صورت تصورات حاصل میشود. حال از آنجایی که انطباعات نیز فقط بر اثر حس و تجربه بهدست میآیند، بنابراین هر معرفت غیرتجربی بیاعتبار است. از طرفی، حس و تجربه از هیچ کلیت و ضرورتی برخوردار نیست و لذا هیچ یقینی در آن وجود ندارد. لذا نتیجه نهایی آن است که همه معرفت بشری در همه ساحتها مشکوک و متزلزل است و انسان راهی به شناخت قطعی و یقینی هیچ واقعیتی ندارد. اینگونه است که فلسفه هیوم در نهایت به شکاکیت منجر میشود. البته در بخش اول مباحثی درباره حافظه، تخیل، انواع نسبتها، حالات و جواهر و برخی تصورات انتزاعی دیگر نیز وجود دارد.
از عنوان بخش دوم نیز بهخوبی میتوان فهمید که در این قسمت مکان و زمان موضوع اصلی پژوهش هستند. اما علاوه بر این دو مورد، مطالبی در مورد برخی امور دیگر همچون نقطه، خط، سطح، جسم، وجود و... نیز مطرح میشود.
بخش سوم طولانیترین قسمت کتاب است. هیوم در بخشهای قبلی به انواع اندیشههای منفرد پرداخت. اینکه میخواهد انواع گوناگون ربط و اتصال اندیشهها را با یکدیگر بررسی کند. به همین دلیل این بخش به اصول و قواعد معرفت اختصاص یافته است که از همه مهمتر سه قاعده مشابهت، معیت زمانی و مکانی، و علیّت. هدف اصلی او در این بخش بررسی سازوکار معرفت و باورهای انسان در مورد روابط میان امور مختلف است؛ بهویژه اصل یا قانون علیت که بهطورمفصل مورد بررسی واقع میشود. از نظر هیوم مسئله علیّت مهمترین موضوع بحث در مورد درک و فهم انسان است؛ زیرا قطعیترین باورهای ما به اصل یا قاعده علیّت مربوط میشود. اما او با تحلیلهای مفصلاش درصدد است نشان دهد که اصل علیّت هیچ مبنای درستی ندارد و تمامی باورهای مبتنی بر آن نیز مخدوش هستند. نتیجه این مباحث آن است که روابط میان علتها و معلولهایشان به هیچوجه کلی و ضروری نیستند. اصلا علیت واقعی و حقیقی در کار نیست. آنچه که گمان میکنیم یک رابطه علّی-معلولی است، چیزی جز باور به یک عادت نیست که از هیچ کلیت و ضرورتی برخوردار نیست. دیدگاه هیوم در باب علیّت در طول تاریخ فلسفه بیشترین اثر را داشته است و همه را به دردسر و تکاپو انداخته است. همچنین از نظر هیوم شناخت قطعی و یقینی به آن صورت که فیلسوفان کلاسیک یا حتی فیلسوفان مدرنی همچون دکارت، اسپینوزا و لایبنیتس مدنظر دارند، به هیچ وجه ممکن نیست. و معرفت انسان در بهترین حالت فقط و فقط احتمالی است. به همین دلیل در اینجا مباحث گوناگونی را در باب احتمال طرح میکند؛ برای مثال احتمال شانس، احتمال علل، احتمال غیرفلسفی.
هیوم در بخش شکاکیت، شک را در عقل و حواس بررسی میکند. سپس به شکاکیت در تاریخ فلسفه میپردازد و آن را در فلسفه باستان و فلسفه جدید واکاوی میکند. در کنار این مباحث، به مسئله مهم غیرمادی بودن نفس انسان و نیز وحدت هویت فردی نیز میپردازد و هر دو را ویران میکند. به عبارت دیگر هیوم نه تنها در باب جهان خارج و همه امور مربوط به آن تشکیک میکند، بلکه جهان درون را نیز متلاشی میکند؛ زیرا از نظر او انسان نه تنها نفس غیرمادی ندارد، بلکه اساسا حتی هویت فردی واحد و ثابتی هم ندارد و هر انسانی مجموعهای از انواع گوناگون و تعداد فراوان ادراکات و تصاویر و احساسات است. «من» یا «خود» به معنای چیزی غیر از همه این موارد که وجود جدا و مستقلی داشته باشد، وهم و خیالی بیش نیست. بیجهت نیست که آخرین قسمت این کتاب، با این جمله پایان مییابد: «من هنوز چیزی جز یک شکاک نیستم».
این شکاکیت همچنان ادامه دارد و دامنه تاثیر هیوم به کانت منحصر نمیشود. فیلسوفانی همچون نیچه (1844-1900)، تئودور آدورنو (1903-1969)، ژیل دولوز (1925-1995) و بسیاری دیگر نمونههای فیلسوفانی هستند که در زمینههای مختلف تحت تاثیر او واقع شدند. همچنین علاوه بر فلسفه و فیلسوفان، بر شخصیتهای مهمی همچون یوهان گئورگ هامّان (1730-1788) تاثیر گذاشت و در جریان رمانتیک نیز بیتاثیر نبود. اثرگذاری او همچنان ادامه دارد و در سایر عرصهها، همچون هنر و اخلاق، نیز راه پیدا کرده است. این غول شکاکیت همچنان در میان ما همچون شبحی سرگردان حضور دارد. به همین دلیل نمیتوان این فیلسوف را نادیده گرفت، حتی اگر با آراء و نظریات فلسفی او موافق نباشیم و آنها را یکسره نادرست بدانیم. به هر حال مسائل و پرسشهایی که هیوم مطرح کرده است، همچنان اهمیت خود را دارند. گو اینکه لازم است پاسخهایی دیگر برای آنها تدارک دید.
* دکترای فلسفه
کد مطلب: 410252
آدرس مطلب: http://alef.ir/vdcbsgba5rhb85p.uiur.html?410252