نسبت فرهنگي محمد مايلي كهن و عبدالكريم سروش
29 ارديبهشت 1388 ساعت 10:23
صفحه نخست شماره دوشنبه ٢٨ اردیبهشت ١٣٨٨ روزنامه اعتماد ملی به نظرم از آن صفحههای نخستی است که در تاریخ خواهد ماند. همزمانی درگذشت آیت الله بهجت (ره) با انتشار پاسخ دکتر عبدالکریم سروش به محمود دولت آبادی حقیقتا تقارن معناداری است. تعجب و شگفتی من از سردبیر و روزنامه نگاران این روزنامه است که از شوق انتشار هرچه سریعتر پاسخ دندان شکن (و حریم شکن، حرمت شکن، حیثیت شکن و...شالوده شکن!) استاد و مراد خود، معنای دردناکی که از تقارن نامیمون تیتر یک و تیتر دو روزنامه حاصل می شود را (ظاهرا) متوجه نشدهاند. از قدیم گفته اند که «حب الشیء یعمی و یصم». حتی صبر نکردند تا این نامه - که در واقع نوعی پورنوگرافی ادبی بود - لااقل یک روز پس از خبر درگذشت اسطوره تقوا و اخلاق منتشر شود. ترکیب بندی این صفحه روزنامه به شکل غریبی کنتراست شدید اخلاق ديني و اخلاق سکولار را نشان می دهد: مرگ یکی و جولان دیگری.
بنده به حمدلله هیچ ادعایی در خصوص اخلاق و عرفان و مولوی و شعر ندارم، و قصد من از این نوشته نیز ریختن اشک تظاهر در مجلس ترحیم اخلاق نیست. خدا را شکر که در این مجلس «گریه کن حرفهای» زیاد داریم. آنچه مرا به نوشتن این چند سطر واداشت یادآوردن سرنوشت غم انگیز محمد مایلیکهن بود. خوب به یاد داریم که چندی قبل بدنبال انتشار نامه ای به قلم او، که حدود ادب و اخلاق را دریده بود، چگونه موجی از اعتراض و انتقاد شدید و ابراز تاسف از «سقوط آزاد اخلاق» در رسانه ها به راه افتاد و نهایتا منجر به برکناری او از سمت سرمربی گری تیم ملی فوتبال شد. نامه ی دوم او اما، همان که تعبیر به نامه استعفا شد، نکات نغزی دربرداشت. در این نامه او به کنایه به معترضین پاسخ داده بود که: خدا را شکر که در فوتبال ما همه چیز درست و اخلاقی است و همین یک نامه من بود که حریم اخلاق را شکست و بنده بی اخلاق هم می روم تا خیال همه راحت باشد!
کنایه مایلیکهن را می توان به مرتبه ای فراتر از فوتبال امتداد داد. واقعا در سطوح دیگر جامعه ما اینقدر اخلاق در روابط اجتماعی حاکم است که نامه مایلیکهن برای ما چنان پدیده عجیب و غریبی به نظر برسد؟ وقتی نویسنده برجسته و موی سپیدی چون محمود دولت آبادی و شخصیتی چون عبدالکریم سروش - که سلسله جنبان روشنفکری دینی است - اینگونه در سپهر عمومی – همان ملأ عام سابق - گریبان یکدیگر می درند و پنجه بر صورت می کشند و دشنام ادبی می دهند، از امیر قلعهنوعی و محمد مایلیکهن چه انتظاری می توان داشت؟ مدعیان اخلاق که در مقابل نامه مایلیکهن گریبان چاک کردند اکنون کجایند؟ «جامعه شناسان ماتم سرا» که در فقدان اخلاق اجتماعی روضه های جگرسوز خوانده و در بیانیه های انتخاباتی، بحران اخلاقی جامعه را هم تقصیر دولت نهم میاندازند، در برابر خشونت برهنه واژه های این دو نویسنده و روشنفکر برجسته جامعه ما، چه تحلیل جامعه شناسانهای ارائه می کنند؟
محمد مایلی کهن بخاطر آن نامه از سمت خود برکنار شد. سمت روشنفکری اما متاسفانه ظاهرا در زمره سمتهای مادامالعمر جامعه ما محسوب میشود. کافی است یکبار روشنفکر قلمداد بشوی و این مدال بر سینهات نصب شود، آنگاه تا ابد از مزایا و عواید آن بهرهمند خواهی بود. شاید همین جایگاه مادامالعمر و تقدس مدرن و تریبون غیر پاسخگو است که موجب شده برخی روشنفکران همچون دیکتاتورها به خود جرأت دهند که چنین بی مهابا حدود و ثغور اخلاقی را زیر پا بگذارند. وای به حال ملت آن روزی که چنین روشنفکرانی به قدرت دست یابند و بخواهند این همه خشونت کلامی را در مرحله عمل به اجرا گذارند!
این صحنه فجیع مجادله، به تعبیر خود دکتر سروش در پایان نامه اش، «تصویر موحشی است که هیچگاه از یاد جوانان این دیار نخواهد رفت» و تا سالهای سال این حقیقت را به یاد ما خواهد آورد که آزادی و عدالت آنگاه می تواند در جامعهای مستقر شود که روشنفکران و نخبگان آن جامعه هم فروتنانه بپذیرند که بخشی از مشکل هستند و نه تافته ای جدا بافته و از آسمان افتاده.
* دانشجوي دكترا – گروه مطالعات فرهنگي دانشگاه ناتينگهام
مرتبط:
ویدیوی شبکه 5/ دفاع سروش از انقلاب فرهنگی
کد مطلب: 46119
آدرس مطلب: http://alef.ir/vdcao6ny.49ni615kk4.html?46119