نگاهی متفاوت به "پردهنشین"؛
تقابل غیرمنطقی تعبد فقهی و تکلیفمحور با عقلگرایی
میثم تولایی، 6 دی 93
6 دی 1393 ساعت 0:39
اساتید دانشگاه، خصوصا آن دسته از مدرسانی که روش تحقیق و روش اقناع تدریس میکنند در اولین قدم به ارائه یک چارچوب برای دانشجو میپردازند که در آن چارچوب مهمترین اصل نتیجه است یعنی دانشجو با اولیات، بدهیات و ضروریات یک روش تحقیق از همان ابتدا اینگونه آشنا میشود که باید هدف خود را از تحقیق و پژوهش مشخص کند و اصطلاحا تکلیفش را روشن نماید که در پی چه نتیجهای است و روی کدام نقطه مبهم و تاریک میخواهد چراغ بیاندازد تا روشن شود.
ورود به زندگی روحانیت در حوزه فیلم و سریال چند سالی است که جدیتر از سوی نویسندگان و کارگردانان کشور پیگیری میشود. وجود تک آثاری همچون"زیر نور ماه" که دهه ۷۰ شمسی روی پرده رفت در تاریخ سینمای ایران تاکنون به صورت مقطعی و نقطهای دنبال شده تا اینکه طی دو سال اخیر با ساخت طلا و مس، گهوارهای برای مادر، کیمیا و خاک، رسوایی، فرشتهها با هم میآیند و ... شاهد پوسترهای مختلفی از بازیگران سرشناسی بودیم که هر کدام برای یک بار هم که شده لباس روحانیت را پرو کرده و حالا به تعداد سوپریها و بقالیهای هر محل شاهد عکس آنان هستیم، هر چند به مانند"کیمیا و خاک" حامد بهداد تنها برای یک یا دو سکانس با عبا و عمامه جلوی دوربین رفت اما به واسطه پوستری که از وی با همین لباس منتشر شد، فیلم در نمایش خانگی فروش خوبی کرد.
شاید بتوان گفت گرایش عام به بیشتر دانستن از زندگی روحانیت فروش چنین فیلمهایی را با وجود آغاز دوران جدیدی از فیلمهای دختر و پسری نظیر"آتش بس ۲" بالا برده و پای تهیهکنندگان را به این بازار باز کرده که در بیشتر اوقات باعث تخریب این قشر از جامعه شده است.
۳۱ قسمت از مجموعه تلویزیونی"پردهنشین" بعد از یک ماه پخش مستمر از دو شبکه سیما یعنی شبکه اول و HD به پایان رسید. نگارنده به صورت کاملا اتفاقی از دومین قسمت مخاطب و بیننده این مجموعه تلویزیونی شده و تا آخرین قسمت نیز آن را دنبال کرده است بنابراین شاید بتوان گفت تحریر ذیل در فضایی منطقی به یکی از معدود کارهای قابل نقد و بررسی صدا و سیما طی سالهای اخیر میپردازد.
پردهنشین عنوان یک مجموعه تلویزیونی است که از ابتدای آذرماه و در حال و هوای محرم و صفر و بالاترین سطح از معنویت کشور از سیمای جمهوری اسلامی ایران پخش شد. این مجموعه که در دوران مدیریت گذشته سازمان صدا و سیما تهیه شده است با نگاهی عرفانی به زندگی جامعه روحانیت ورود پیدا میکند.
کارگردانی پردهنشین را بازیگر نقش اول"طلا و مس" برعهده دارد. او برای آغاز راه عنوان"پردهنشین" را برای هدف خود انتخاب کرده است. اما هدف چیست؟
برای آنکه بتوانیم منصفانه و منطقی به بررسی مجموعه مذکور بپردازیم باید از شیوه مهندسی معکوس استفاده کنیم یعنی با توجه به اینکه فرض را بر داشتن اتاق فکر و هدف برای"پردهنشین" میگذاریم، فرم و محتوای آن را مورد نقد قرار میدهیم که اگر این فرض را نداشتیم به مانند دیگر آثار این سالهای صدا و سیما نه تنها پا به میدان تحریر نمیگذاشتیم بلکه دستگاه تلویزیون خود را برای جلوگیری از اتلاف وقت خاموش میکردیم!
بهروز شعیبی همان فردی است که نقش ابوذر(پسر بزرگ حاج کاظم) آژانس شیشهای را در محضر اساتید بزرگی چون پرویز پرستویی، رضا کیانیان، اصغر زارع و البته ابراهیم حاتمیکیا بازی(بخوانید تلمذ) کرد. او اکنون پس از ساخت فیلم سینمایی"دهلیز" اعتماد مسئولان رسانه ملی را جلب کرده و پربینندهترین ساعات و شبکه سیما را در اختیار خود گرفت.
اما چرا میگوییم که او از زاویه عرفانی به سراغ جامعه روحانیت رفته است؟ "پردهنشین" تمام قد پاسخ این سوال را میدهد، اسم سریال حکایت از تصویری مهجورانه از این قشر دارد که قرار است زندگی مشهورترین عالم شهر و البته یکی از علمای سرشناس کشور را فرض کرده و روایت کند.
حاجآقا شهیدی، مجتهدی است که در این مجموعه گرچه از عنوان آیتا... برای وی استفاده نمیشود اما جایگاهی که دارد این موضوع را دنبال میکند. شهیدی همان پردهنشین قصه است که البته باید نمایشی از یک روحانی کامل و وارسته را به تصویر بکشد بدون کم و کاست و این همان هدف مجموعه است.
فرهاد آییش دور از درست یا غلط بودن انتخاب وی، قرار است سخنگوی قشری از جامعه باشد که تاکنون جایگاهی به عنوان موضوع و نقش اول در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران برای آنان قائل نبودهایم همانطور که در رابطه با پاسداران و بسیجیان کشور نیز کمکاری شده است و نمونههای غربی و خارجی آن نشان میدهد که تا چه اندازه از ابزار رسانه برای قهرمانسازی از نیروهای خود استفاده میکنند و ما تا چه اندازه در قهرمانسوزی تبحر داشته و حرفهای هستیم!
شهیدی بار سنگینی را بر دوش دارد و تنها با خشدار کردن صدا، عصا به دست گرفتن، عینک شهید مدرس بر چشم گذاشتن یا خمیده کردن قامت نمیتواند سه دهه کمکاری در حوزه روحانیت صدا و سیما را بر دوش بکشد.
اما میتوان عنوان کرد میدانی که با ۳۱ قسمت ۵۰ دقیقهای باز شده برای نمایشی قابل قبول از هدف مورد نظر عالی است که متاسفانه باید گفت اینگونه رقم نخورد و فرصتی طلایی از دست رفت.
نقش اول داستان همان پردهنشینی است که با بر زبان جاری کردن بیمحل و نامربوط برخی جملات بزرگمردان و عارفان این کشور ملغمهای از فرمایشات میرزا اسماعیل دولابی، حاجآقا مجتهدی و حضرت آیتا... بهجت رحمه ا... علیهم را به خورد مخاطب میداد و به لحاظ تیپولوژی سعی داشت از او فردی نزدیک به رفتار و گفتار این عزیزان بسازد در حالی که سیر و سلوک متفاوت(به ظاهر) هر کدام از عرفای ما بعضا در تقریب جمعی برای مخاطب ایجاد تضاد کرده و البته بیپاسخ ماند.
به عنوان مثال میتواند شیوه سلوکی میرزا اسماعیل دولابی که به شهید محبت مشهور است با شیوه معرفتی عالمی دیگر در ظاهر امر تفاوت داشته باشد اما برآیند جملگی یکی بوده که باید این را برای مخاطب تبیین کرد.
شخصیت ناپخته شهیدی که نشات گرفته از عدم شناخت درست و صحیح نویسنده و کارگردان از مبانی فقهی، اصولی و عرفانی برای نمایش"تعبد فقهی و تکلیفمحور" شخصیت اول داستان است از او فردی خموده ساخته که با قامتی خمیده و بدون آنکه بیننده متوجه دلایل عزت وی در میان اهل شهر و روستا شود گوشه عزلت میگزیند و مصداق پردهنشین میشود.
این در حالی است که دیکته نانوشته غلط ندارد و عالم و روحانیتی که از مردم دوری کند و پردهنشین باشد چگونه میتواند رفتارش و گفتارش بر مردم تاثیر داشته باشد و اصلا چگونه درد مردم را میفهمد که بخواهد موعظهای کند و اگر چنین شد، چگونه عزیز میشود، وقتی عرفان خود ساخته و متناقض شخصیت اول داستان چنین است چرا باید شهره شهر شود؟ اصلا چگونه و طی چه فرایندی شهیدی مصداق سالک سیر فی الخلق بالحق شد؟
در شخصیت اول داستان هیچگونه فضای عقلگرایی مشاهده نمیشود. شهیدی به هیچوجه انسانی که دارای عقل حسابگر(به معنای تحلیل اتفاقات اطراف و اشراف بر زندگی شخصی/ پایینترین سطح از عقول احصایی) باشد، معرفی نمیشود و تنها در ابتدای داستان حذر محمد حسین از گرفتن وام آن هم به دلیل نداشتن حس خوب از پروژه آبنما در حد چند دیالوگ بار عقلگرایی او را بر دوش میکشد که بیشتر کلیشه نصایح و پندهای بدون ادله و پشتوانه عقلی پدرانه در فیلمها و سریالها را به تصویر کشید.
از همینروست که میبینیم او در دادگاه و در برابر شخصیت خاکستری مجموعه یعنی هدی(ویشکا آسایش) که از وی به دلیل پیدا کردن یک دستخط از مادرش شکایت کرده است حتی درخواست بررسی صحت و راستیآزمایی دستخط را هم مطرح نمیکند و تنها به این جمله بسنده میکند که حاج حبیب انسان شریف و خوبی بوده است و اینجاست که کارگردان مرز میان حجب و حیا و ظلم پذیری را نتوانسته رعایت کند و شهیدی شخصیتی ظلم پذیر نمایش داده میشود. (قال رسولا...(ص): الظالم و المُنظلم کِلاهما فی النار/ جایگاه ظالم و ظلمپذیر آتش است.)
این هم البته از اشتباهات فیلمنامهای بود که نشان نداد دستخط مادر هدی ساختگی بوده و در شرافت و وقفنامه هیچ خللی وارد نبود چرا که میرزایی(آتیلا پسیانی) برای آغاز سناریوی خود و نگاهداشتن هدی در ایران نیاز به ساختن یک دستخط داشت تا بعد از گرفتار کردن محمد حسین، فروش باغات و حوزه را کلید بزند بنابراین دستخط مادر هدی کاملا ساختگی بود و وقف دوباره هدی در پایان مجموعه که او را در جایگاه"شریف" قرار داد بیمحل است.
شهیدی اما باز هم در برابر گرفتاری فرزندش به جای تدبیر یعنی دقیقا همان نقشی که سه قسمت آخر بر دوش شخصیت خاکستری داستان گذاشته شده بود یعنی هدی که بالاخره پس از قسمتها و دقیقهها پول افتادن برای بیتالمال و بعد از کلی نشانه که باید متوجه ماجرا میشد اما خیلی اتفاقی و دفعتا به یاد شمارهی روی گوشی محمد حسین افتاد و آن را سپرد به دخترک روزنامهنگار و ... فرزندش را توصیه به توکل میکرد. این در حالی است که در تمام روایات توصیه به توکل نافی عقل و تدبیر معرفی نشده و توامان آنان سفارش شده است.
شخصیت شناسی شهیدی در این مجموعه با تعطیلی عقل آمیخته بود که بر خمودگی او افزود. شهیدی که رفتارهای گلدرشتش همچون تهیه هدیه برای سالروز ازدواج با همسرش و چندین و چند مورد دیگر کاملا نچسب مینمود در عوض شخصیتی کاملا فرازمینی از خود به مخاطب معرفی میکرد. شخصیتی کمیک که با حالت لنگان در تعادل جسمی، برای برقراری روابط عاطفی با فرزند، عروس و حتی کاردارش که مهران رجبی نقش آن را بازی میکرد دچار مشکل بود.
"قدرت بیان" نیز از این شخصیت گرفته شده بود، بیان ادله در دفاع از خویشتن. اوج این اتفاق را زمانی شاهد بودیم که با آمدن هدی به حوزه علمیه و تجمع طلاب و داد و بیداد او، شهیدی پا به حیاط گذاشت و میرفت که نمودی از اقتدار و منطق را به مخاطب نشان دهد اما موضع ضعیف و انفعالی در ادله، او را به عصبانیت کشاند تا جایی که سه بار گفت برای پدرت متاسفم، از اینجا برو بیرون، با قانون بیا و ... و این در حالی است که اگر کارگردان اجازه مییافت صحنه برخورد فیزیکی با هدی توسط شهیدی را نیز به تصویر میکشید و لوکیشن حوزه را با صحنه درگیری گلادیاتورهای رومی تطبیق عینی میداد!
جای دیگری که مخاطب انتظار اوج داشت حضور در حریم امن رضوی بود. شهیدی که تاکنون هیچ تضرع، زاری و نماز شب یا درد و دلی از او با خدا به تصویر کشیده نشد پا در حریمی گذاشت که برای ملت ما و شیعیان پایان ماجراست و البته معجزه.
اما علیرغم بهره بردن از لوکیشنهای آسمانی حرم امام رضا علیه السلام به مانند دیگر لوکیشنهای زیبای فیلم از حوزه گرفته تا منازل شخصیتهای مختلف داستان که همگی بار سنگینی را با توجه به محتوای ضعیف بر دوش میکشیدند(۷۳ لوکیشن) و قدرت جاذبه آنان به کمک مجموعه آمده بود، هیچگونه پیوند معنوی میان حاج آقای شهیدی با امام معصوم و مظلوم اتفاق نمیافتد و معلوم نیست دیگر در کدام قسمت و کجای مجموعه باید شاهد توکل و توسل دائمالبیان وی باشیم.
همانطور که از بسیاری موارد قابل تامل(بخوانید جای سوال) دیگر مجموعه گذشتیم از تکرار در تکرار تصاویر گرفته شده در صحن و سرای رضوی هم میگذریم و تنها این سوال را مطرح میکنیم که گم شدن تصنعی کودک خردسال در یکی از صحنها و حضور فرشتهمآبانه شهیدی برای نجات وی و به تصویر کشیدن تمام مراحل رساندن کودک به قسمت گمشدگان و پیداشدگان و... کدام بخش از بار مجموعه را به لحاظ شخصیتشناسی روحانیت فیلم بر دوشکشید؟ قرار بود با این پیام گلدرشت(والبته با اجازه مخاطبین: مسخره) محبت آقای شهیدی به تصویر کشیده شود یا عرفان عملی وی؟!
عدم به کارگیری استعاره و ارائه پیام به صورت کاملا مستقیم موجب پدیدار شدن اینگونه سکانسهایی(گلدرشت) که در"پردهنشین" کم نبودند، شد. به عنوان مثال در سکانسی که شهیدی همراه با هدی جلوی قاضی قرار گرفتهاند، زمانی که قاضی نیمخیز میشود تا وقفنامه را بگیرد، شهیدی خود این کار را میکند و بلند میشود و وقفنامه را به قاضی تحویل میدهد که به نوعی این عمل قرار بود تداعی کننده شیوه رفتاری حضرت علی علیهالسلام با قاضی باشد(ماجرای زره) که بسیار بیذوق چنین اتفاقی افتاد.
"پردهنشین" پر بود از بازیهای پوچی که انتظار میرفت هر کدام به یک شبهه پاسخ دهد، نگاه سنگین عابری را که فردای پخش مجموعه از کنار یک روحانی عبور میکرد به محبت مبدل کند و نتایج تبلیغات رسانههای غربی و کمکاری رسانههای داخلی را کمرنگتر نماید اما با ابراز تاسف عمیق شاهد این اتفاق نبودیم، شاید خوشخیالی نگارنده بود که پس از دیدن چند قسمت ابتدایی سریال به این درجه از انتظار رسید که پس از اتمام پخش، آمارها خبر از رشد گرایش جوانان و خانوادههای آنان برای تحصیل در حوزههای علمیه بدهند.
این مجموعه نه تنها در خلق صحنهها و سکانسهای تاثیرگذار کاملا دستخالی بود بلکه در کپیبرداری از دیگر آثار با موضوع روحانیت نظیر"رسوایی" نیز ناموفق عمل کرد. به عنوان مثال ضعف عدم جمعآوری منابع انسانی(یا همان سیاهی لشکر) که کاملا در تمام سکانسهایی که کارگردان هدف تجمع جمعیت را دنبال میکرد، دیده میشد و در مراسم روضهی خانهی حاج حبیب(هدی) هم آسیب جدی به مجموعه وارد کرد، زمانی که به مانند سکانس پایانی رسوایی، قرار بود عزتمندی دوباره روحانی شهر به تصویر کشیده شود و نشان داده شود که جمعیت کثیری پشت سر اکبر عبدی رسوایی یا فرهاد آییش پرده نشین نماز میخوانند وقتی کرین، دوربین را بالا میبرد تا حضور شهیدی را در حیاط به تصویر بکشد و جمعیتی را که باید به مانند موج آب بلند شوند و کنار بروند تا استعارهای از عزت دوباره او باشد میبینیم که باز کار خیلی ضعیف از آب درمیآید.
البته حاج آقا شهیدی هم از خجالت این سکانس درآمده و به مانند آقای مهدوی، روی منبر تمام قد نشان داد که به حال خودش رها شده و کارگردان هیچ نقشی برای بهبود بازی مکانیکی آنان ندارد، از طرز حرف زدن بریده، بریده شهیدی و مهدوی روی منبر که در برابر بازیگران تازهکار دیگر واقعا غیرحرفهای حاضر شدند گرفته تا ناپختگی در حرکات سر و دست بر روی منبر که ای کاش آقایان برقنورد و آییش پای منبرهای مختلفی حضور پیدا میکردند تا به پختگی مورد نیاز برسند به گونهای که با به کار بردن ادبیات"برزخ" توسط حاج آقا مهدوی مردم متوجه نشوند هومن برقنورد در نقش"فیروز" مجموعه"دودکش" مانده و منظورش همان آمپاس است!
در خصوص به تصویر کشیدن طلاب نیز به صورت گذرا به این مساله اشاره کنیم که در حوزههای علمیه طلبههای دارای اندام مناسب و استاندارد با ظاهر آراسته شرعی سفارش شده در دین و مذهب ما نه تنها زیاد است بلکه وجه غالب همین است نه آن چه که در مجموعه شاهد بودیم و شکمهای برآمده را در قاب تصویر دیدیم.
شاید نیاز به گفتن نباشد که با توجه به وجود حداقل یک سکانس از منبر در تمام قسمتهای مجموعه(یا شهیدی یا مهدوی و یا طلبههایی که روی منبر بودند) چه ظرفیت بزرگی میتوانست مورد استفاده قرار گیرد تا همین دقایق که سلسلهوار و طی ۳۱ قسمت نمایش داده شد با نکات ارزشمند و کاربردی خود، مخاطبینی را که شاید پای هیچ منبر، روضه و مجلسی نمیروند در قالب فیلم و سریال جذب منبر میکرد. بعید است که عوامل مجموعه ندادند تلویزیون سالهاست حتی منبرهای ۲ یا ۳ دقیقهای از شبکههای مختلف خود روی آنتن میبرد که نمونهاش برنامه"چند قطره باران" است. متاسفانه تنها مطلبی که از زبان امثال آقای مهدوی بر روی منبر شنیده میشد این بود: خب انشاا... ادامه بحث را در شبهای آینده پیگیری خواهیم کرد!
اما باید به این نکته مهم نیز توجه کرد که از پردهنشین و فیلمنامه آن نباید انتظار تطابق با واقعیت داشت. این مجموعه نه تنها به حقیقت نزدیک نبود بلکه واقعیت هم در آن نادیده گرفته شد. حقیقت همان عرفان است که توضیح داده شد اما واقعیت همان زندگی روزمره افراد جامعه است.
عدم تطابق مجموعه با اتفاقات جامعه کاملا در چشم میآمد. نویسنده مجموعه برای ادامه کار، بیتوجه به اینکه هیچ گره و تعلیقی برای کشش و ادامه موضوع وجود ندارد دست و پای پلیس و قاضی داستان را بسته و فرمان خودش را جلو میبرد.
آنجایی که پای سازمان بازرسی به میدان کشیده شد هر فرد از جامعه با اندک اطلاعاتی متوجه این موضوع هست که متولی امر سازمان بازرسی نیست مگر آنکه پای سیستم دولتی و فساد بخش دولتی وسط باشد و اگر اینگونه باشد به هیچ وجه پایینترین سطح از عامل جرم در وهله اول دستگیر نمیشود تا متهمین درجه یک و دو فرار کنند!
نکته جالبتر بازداشت محمد حسین شهیدی و همسرش بود بدون اینکه نشانی از ورود بازپرس به پرونده برای کشف جرم و یا تفهیم اتهام(کلاهبرداری) باشد و اصلا اگر هدی که در این مقطع نقش آدم خوبهی! داستان را بازی میکرد، وارد میدان نمیشد باید گفت که مسئولیت کشف جرم روی هوا میماند و قوهقضائیه و نیروی انتظامی هم طبق ذهن آقای نویسنده تنها نقش زندانبان را داشتند.
اما مهمترین نکته: قطعا در روزنامهها و رسانههای مختلف به گوش مردم عزیزمان خورده است که به عنوان مثال در فلان ایالت آمریکا زن یا مردی زندانی پس از ۴۵ سال یا ۵۵ سال و یا حتی ۷۰ سال و در حالی که نوههایش به استقبال او آمده بودند، بیگناهی وی اثبات و از زندان آزاد شد. این همان اتفاقی است که در یک جامعه لیبرال و سکولار اتفاق میافتد، جامعهای که خود را منطبق بر قانون بشری کرده و هر آنچه که در تضاد با قانون خود ساخته آنها باشد جرم محسوب میشود، حالا در تعریف این جرایم میتوان کندن کاکتوس را که قطعا برای ما خندهدار است دید اما به عنوان مثال حمل سلاح یا ضرب و جرح همسر را نه!
هفتم تیرماه سال ۱۳۹۱ بود که مسئولان دستگاه قضا به مناسبت هفته قوهقضائیه خدمت مقام معظم رهبری رسیدند. حضرت آقا در این دیدار فرمودند: در آن مواردی که جرمی به معنای واقعی کلمه اتفاق نیفتاده است، نباید ما متوسل به زندان شویم.
جمله مذکور که فرمایش ولیفقیه زمان و رهبر انقلاب است این معنا را برای ما حکایت میکند که نظام ما مبتنی بر دین و شرع است و قانونی که منبعث از دین و شرع باشد قابل پذیرش و لازمالاجراست بنابراین تا زمانیکه جرمی اثبات نشود فردی بالای دار نمیرود و فردی زندانی نمیشود از همینروست که میبینیم با توجه به وجود تمام قرائن و شواهد شهلا جاهد پس از سالها و طی یک پروسه کاملا فقهی و قانونی به چوبه دار سپرده میشود.
اما تناسب طرح این بحث با موضوع اینجاست که تمام مردم شهر در مجموعه"پردهنشین" میدانند محمد حسین و همسرش بیگناه هستند و حتی رئیس کلانتری هم(که در این پرونده نقش بازپرس و قاضی را بازی میکرد!) با توجه به جایگاه حاج آقا شهیدی و خانواده وی که دارای یک فرزند شهید نیز میباشند به این مطلب اذعان میکند اما نمایشی از این ادبیات عامیانه اجرا میشود که ما ماموریم و معذور! (قال امیرالمومنین علی علیهالسلام: وَ لا تَقُولَنَّ: اِنّى مُؤَمَّرٌ آمُرُ فَاُطاعُ.../ به مردم مگو: به من فرمان دادند، من نیز فرمان می دهم...)
جالب اینکه به جای طرح مباحث علمی و منطقی در"پردهنشین" تنها شاهد بیان این جمله غیر مستدل به مانند دیگر باورهای عامیانه در مجموعه هستیم که"بیگناه پای چوبهی دار میره اما بالای دار نمیره".
فقر موسیقی و نداشتن موسیقی متن یا استفاده خیلی کوتاه و ریز و نامنطبق یکی از علل عدم خلق حتی یک صحنه تاثیرگذار در مجموعه بود که این فقر در تیتراژ ابتدایی و پایانی نیز کاملا مشهود بود، خصوصا در پایانبندی مجموعه که روی یک قاب با طلوع آفتاب، تصویر ثابت بود و صدای علیرضا قربانی با اوج روی آن قرار میگرفت، صدا و موسیقی که با استقبال مخاطب مواجه نشد.
نتیجه: ضمن قدردانی از ورود به چنین موضوعاتی باید گفت مجموعه نیاز به کارشناسیهای هنری، حقوقی، طلبگی، فقهی و عرفانی فراوانی داشت که انشاا... در کارهای بعدی چنین اتفاقی را شاهد باشیم.
پ.ن:
الف/ اما نکته قابل تامل دیگر استفاده از نام برخی اساتید مهم حوزه و دانشگاه و همچنین قطار نمودن منابع و مآخذ فقهی و اصولی در تیتراژ پایانی سریال بود که نامبرده جهت کسب تکلیف و اجازه برای جلوگیری از خارجی شدن در امر ادب با استاد خویش(که مهمترین نام در میان دیگر افراد احصا شده بود) تماس گرفتم و اتفاقا نقد ایشان را استماع کردم. در خصوص استفاده از نام کتب فقهی و اصولی نیز باید گفت به عنوان مثال برای هر روایت خوانده شده در مجموعه احتمالا تمام منابعی که آن حدیث یا روایت را نقل کردهاند، آورده شده است چرا که غیر از این شاهد بیان یک مساله عمیق اصولی، فقهی یا اندیشهای در جریان پرده نشین نبودیم و تنها چند حدیث و روایت نقل شد که اگر این روایات و احادیث در ۵ کتاب توامان نقل و بیان شدهاند، اسامی تمام این کتب آورده شده است!
ب/ پشت صحنه"پرده نشین" نیز پخش شد و آن چه که بیش از همه جالب مینمود و البته قابل تقدیر، توصیه نکات اخلاقی توسط بهروز شعیبی به عوامل فیلم بود نظیر اینکه غیبت نکنیم و پشت سر یکدیگر حرف نزنیم. شعیبی همچنین با قرائت آیاتی از قرآن مجید و ختم صلوات کار را شروع کرد که جای تشکر دارد.
پ/ در ابتدای پخش پشت صحنه که ناظر بود بر انتخاب لوکیشنهای منازل حاج حبیب و حاج آقا شهیدی اظهاراتی از کارگردان و فرد دیگری که مسئولیت وی مشخص نبود مشاهده شد که خیلی در ذوق مخاطب میزد. شعیبی که در قسمتی از حیاط ایستاده بود در کلامی که نشان میداد هنوز شکل کار را برای خودش تصویر نکرده، گفت: فکر میکنم اینجا به کارمون بیاد! یا فرد دیگری که مسئولیتش مشخص نبود، گفت: این شیشههای رنگی خیلی خوبه از آنها استفاده کنیم و ...!
ت/ در این نوشته از دیگر موارد مورد نقد گذشتیم که انشاا... مخاطبین خرده نگیرند نظیر پرسش از چگونگی تلطیف رابطهی هدی و دخترش به یکباره، جمع و جور شدن ازدواج براتعلی و هاجر و تمام قصههای میانی مجموعه که یکی خیلی زود جمع میشد و یکی خیلی کشدار اما نقطه اشتراکشان معلوم نبودن چگونی جمع شدنشان بود!
ث/ نگارنده هم متوجه برخی نشانهشناسیها و شباهتها در گریم افراد بوده که در این خصوص با توجه به عدم اثبات موضوع ورود پیدا نشد اما به این جمله اکتفا میشود: آسیب رفع اتهام از پروندههای بازی که با عنوان"آقازادگی" در جامعه شناخته میشوند، وجود دارد و پس از سالها نوعی جنبه تقدس بخشی به این"لغت" پیدا شد..
ج/ در خصوص شخصیت آقای مهدوی نیز این سوال باقی است که نقش و جایگاه او در مجموعه چه بود؟ یعنی کدام منطق بر زمین مانده را توانست بلند و مشکلی را حل کند؟ طلبکارها را، هدی را، مجید را، براتعلی را، جوانک معتاد را یا حتی همسر خودش را...؟
کد مطلب: 253832
آدرس مطلب: http://alef.ir/vdcaeenuu49nma1.k5k4.html?253832