پایگاه خبری الف 4 بهمن 1394 ساعت 12:34 http://alef.ir/vdcjytetyuqe8xz.fsfu.html?323400 -------------------------------------------------- عنوان : چند خاطره پزشکی بخش تعاملی الف - مهرشاد منصوری، 4 بهمن 94 -------------------------------------------------- متن : درست همین ابتدا متذکر بشوم که پزشک خوب و متعهد هم زیاد هست که از عمر و سلامت و تفریح و زندگی خودشان میزنند برای سلامتی مردم کشورشان و اگر شما پزشکی با این مشخصات هستید لطفا بقیه متن را به خودتان نگیرید! ده سال پیش شست پای بنده به شدت پیچ خورد و بعد از گذشت حدود ۲ ماه بهتر نشد و بنده تصمیم به درمان آن زبان بسته گرفتم. در همین راستا به چندین پزشک مراجعه کردم که در ادامه ماجرای تک تک آنها را برای شما بازگو می کنم: پزشک اول را تعدادی از همسایه ها معرفی کردند که تشخیص خیلی خوبی دارد و اینها و خلاصه نوبت گرفتم و در روز مقرر بعد از گذشت حدود ۲ ساعت انتظار نوبت بنده شد. هنگامی که وارد مطب دکتر شدم دیدم ایشان در اتاق بغلی که ظاهرا ان هم مطب دیگری بود دارند برای خانمی نسخه می نویسند و با ایشان حرف می زنند و یک لحظه به سراغ من امدند و گفتند "بفرمایید عزیزم چی شده؟" و من گفتم که شست پای بنده دو ماه پیش پیچ خورد و... قبل از اینکه صحبت بنده تمام بشه ایشان فرمود که دو هفته یخ روی شست پایتان بگذارید و دوباره تشریف بیاورید. بنده تا امدم متذکر بشوم که قضیه مال دو ماه پیش بوده و اینها دکتر در مطب بغلی ناپدید شد و در را هم بست. کل این ماجرا حدودا ۳۰ ثانیه شد. با اینکه می دانستم یخ بعد از دوماه هنری برای بنده ندارد ولی باز هم به نظر پزشک احترام گذاشتم و یک هفته علیرقم مسخره شدن توسط دیگران، یخ روی شست زبان بسته گذاشتم تا جایی که نزدیک بود سیاه شده و کلا بلا مصرف بشود لذا از ادامه کار منصرف شده و سراغ دکتر دیگری رفتم که در شهر ما بسیار پر اوازه است. (همین دکتر شماره یک بعدها زونای پدر بنده را تشخیص نداد و درد ایشان را کمر درد تشخیص داد و نزدیک بود با مسکن های تجویزی ایشان را به دیار باقی بفرستد) دکتر شماره ۲: در مطب دکتر جای ایستادن هم نبود و بنده با سختی خود را به منشی رسانده و از وی نوبت خواستم و ایشان فرمودند تا ۳ ماه دیگه وقت نداریم! گفتم اولین روزی که کسی را ثبت نکردید اسم بنده را بنویسید که نفر اول باشم و معطل نشوم لذا برای حدود ۴ ماه بعد به من نوبت دادند. روز موعود که فر را رسید بنده اول وقت مراجعه کردم و با خوشحالی که نفر اول هستم و قطعا خوب هم می شوم وارد مطب شدم و دوباره قیامتی برپا بود. هرچه منتظر شدم منشی اسم مرا صدا نکرد و یک ساعت بعد بنده شاکی شدم و گفتم که قرار بود بنده نفر اول باشم و ایشان دفتر را دراورد و نشان داد که خیلی ها قبل از من هستند. ایشان اسامی بیشماری را به صورت بسیار ریز قبل از اسم من که اولین سطر تقویم نوشته شده بود تپانیده بودند و بدین صورت بنده ساعت ۸.۳۰ مشرف به دیدن دکتر شدم و ایشان هم بدون سوال و جواب خاصی با بنده، برای من ناپروکسن ۵۰۰ نوشتند! (یک مسکن معمولی) دکتر سوم: این دکتر را در زمانی که هنوز ۴ ماه دکتر قبل تمام نشده بود رفتم که پدر دوست صمیمی برادر بنده بودند و ارتوپدی مشهور که دوست برادر من برای من از ایشان نوبت گرفته بود. دکتر ۵ نفر را همزمان به مطب صدا می کرد و وقتی که نوبت ما شد ۵ نفر با هم داخل رفتیم. یکی از همراهان مشکلی در نشیمنگاه پیدا کرده بودند و خجالت می کشیدند که لباس را جلوی ما دراورند و به دکتر نشان بدهند و دکتر هم اصرار می کرد که خجالت برای مردی به سن و سال ایشن عیب و است و بد است. (نمیدانم اگر بعضی از بیماران خانم بودند چه می شد. شاید خانم ها را با هم صدا می کردند، واقعا نمیدانم!) وقتی که نوبت من شد به علت فضای سنگین موجود و همچنین درد زانوی مزمنی که داشتم به اشتباه درد زانوی خود را مطرح کردم و دکتر هم توضیحاتی داد و البته بنده اواسط کار متوجه اشتباه خودم شدم ولی اصلا جرات طرح مشکل را نداشتم ولذا کلا بیخیال شدم! پزشک چهارم: این پزشک را نمی شناختم و از روی استیصال با راه رفتن و نگاه کردن به اسامی پزشکان در خیابان امادگاه اصفهان ایشان را پیدا کردم. هنکامیکه وارد مطب شدم هیچکس غیر از من و منشی و دکتر در ساختمان نبود و فهمیدم که جای درستی نیامدم ولی باز هم خودم را نباختم! دکتر دستور داد روی تخت وسط مطب ایشان جلوس کنم و بنده هم اطاعت کردم و سپس دستور داد پای خود را صاف کنم و تا خواستم در مورد مشکل شست صحبتی بکنم ایشان داد زد ساکت! بنده دکترم یا شما؟ من هم گفتم شما ولی لازم نیست مشکلم را در ابتدا به شما بگویم؟ و ایشان داد فرمودند خیر! و سپس افتخارات مختلفی که به دیوار بود را نشان بنده دادند منجمله مدال های ورزشی که انصافا به قد و قامت ایشان هم می خورد. پس از چند بار تا و راست کردن پای بنده از لگن فرمودند مشکل شما از ستون فقرات شماست و تا بنده دهن باز کردم تعدادی فحش و داد نصیب بنده شد و سپس ایشان یک کروکی پرینت شده "ام ار ای" و رادیولوژی به بنده داد و فرمود همین الان برو و سریع بگیر و برگرد و از هر جای دیگر بگیری به درد نمی خورد و فقط همین جاهایی که گفتم! پزشک پنجم دکتر بسیار دانا و خوشرو و با سواد و جوانی بود که برای من دقیقا توضیح داد که شست پای بنده دچار پارگی (فکر کنم لیگامان) شده و فقط یک جراحی با شانس ۴۰ درصد می تواند بنده را نجات دهد و اگر هم نیازی نیست بهتر است کاری با ان نداشته باشم. ماجراهای بالا عین حقیقت بود و این ها غیر از قضیه پزشکی بود که چند سال قبل به علت اشتباه صورت پدر بنده را فلج کرد و غیر از پزشکی بود که امپول بسیار اشتباهی برای من نوشت که از شانس بد یکی را هم تزریق کردم و دو میلیون و چهار صد هزارتومنی که برادر من چند روز پیش برای چند ساعت ماندن در بیمارستان خصوصی برای یک بیماری ساده داد (سر ما خوردگی و سرگیجه) و فقط به تجربیات من در حوزه شست پای مبارک مربوط می شد. متاسفانه عدم نظارت و پاسخگویی و نبود قانون موثر در این حیطه، کار را به جایی رسانده که اکثر مردم تجربیات متعددی از این دست دارند و فضای به وجود امده در مورد پزشکان تنها معلول همین قضیه است که مردم فهمیده اند این اتفاقات فقط سر آن ها نیامده و گردش اطلاعات توانسته این مشکل را نمایان کند و نهایتا این مشکل با اتفاقاتی شبیه ماجرای خمینی شهر سر باز می کند. به نظر بنده درامد پزشکان - که البته خود مشکل و بحث جدی دیگری است - بعد از این مشکلات قرار می گیرد و مشکل اصلی نبود نظارت و پاسخگویی پزشکان محترم است.