پایگاه خبری الف 5 ارديبهشت 1392 ساعت 15:40 http://alef.ir/vdcjyiev8uqeomz.fsfu.html?185602 -------------------------------------------------- به بهانه سالروز شكست آمريكا در طبس؛ عنوان : نگاهی به عملیات پنجه عقاب بخش داخلی الف،5 اردیبهشت 92 -------------------------------------------------- پنجم اردبیهشت ماه 1359 ( 25 آوریل 1980) سالروز حمله نظامیان آمریکایی به ایران و شکست و ناکامی در کویر طبس است. این حادثه در پی تسخیر سفارت آمریکا در تهران توسط دانشجویان پیرو خط امام انجام شد. هدف از این تهاجم آزاد سازی گروگان‌ها و انهدام کامل سفارت آمریکا بود که با شکست در صحرای طبس عقیم ماند. متن : کتاب «نیروی دلتا؛ از پلی می تا طبس» نوشته چارلی بکویث و دونالد ناکس از جمله خاطراتی است که به طور مفصل به مسئله آزاد سازی گروگانهای آمریکایی در ایران پرداخته است. این کتاب در سال 1983 پس از واقعه طبس در آمریکا منتشرشد. نيروي دلتا، نيروي نظامي ويژه ايالات متحده بود كه عمليات نافرجام آزادي گروگان‌هاي آمريكايي را برعهده داشت. در این كتاب، چارلي بكويث (از فرماندهان عمليات) سرگذشت خود را از زمان ورود به ارتش آمريكا، دوره‌هاي آموزشي مختلفي كه طي كرده و سرانجام جزييات طرح آزادي گروگان‌هاي آمريكايي به تفصيل شرح داده است.   نيروي دلتا طبق نقشه‌اي كه به دقت طراحي شده بود مي‌بايست ابتدا به مصر، سپس به پايگاهي در عمان مي‌رفت. آن گاه با هواپيما به كوير ايران و از آن جا به جايي خارج از تهران (منظريه) و شبانگاه به داخل تهران تا سفارت پيش مي‌رفت و پس از خراب كردن ديوار سفارت و آزادي گروگان‌ها با هليكوپتر از استاديوم امجديه (شهيد شيرودي) به سمت طبس و در پي آن به آمريكا پرواز مي‌كردند. در ادامه خلاصه ای از این کتاب آورده شده است. تصرف سفارت آمریکا  اولین خبری که در مورد ایران در این خاطرات وجود دارد در صفحه 290 درباره تصرف سفارت آمریکا است. بکویث نوشته است: «من مشغول مطالعه اخبار رویتر و آسوشیتدپرس درباره اشغال سفارتخانه آمریکا در ایران بودم. در مقر دلتا این احساس وجود داشت که نیروی دلتا در این ماجرا نقشی خواهد داشت.»(ص 291) در واقع با انتشار خبر تسخیر سفارت آمریکا نخستین مسئله ای که به ذهن فرمانده عملیات پنجه عقاب می رسد نقش نیروی دلتا در این مسئله است که از نظر وی این عملیات سخت و مشکل است.   جمع آوری اطلاعات از مسائل خواندنی در نیروی دلتا،‌ چگونگی دست یابی به اطلاعات برای حمله به سفارت است. در خاطرات چارلی بکویث نحوه جمع آوری اطلاعات قابل تامل است. «بدون وجود مامورین اطلاعاتی آمریکا در ایران،جمع آوری اطلاعات کند و خسته کننده بود. تهران جایی است که آمریکا در نوامبر 1979 در آن حضور داشت اما اکنون هیچ مامور اطلاعاتی آمریکا در آنجا نبود. سازمان سیا برای استقرار یک نفر در تهران تلاش می کرد، اما این کار مدتی وقت می گرفت. مشکل این بود که فقط آموزش و جایگزین کردن یک مامور پنج تا هفت سال طول می کشید.» ( ص 309) بنابراین هرگونه اخبارمنتشر شده و حتی مصاحبه با کارمندان سابق سفارت یا مسافرین وارد شده به آمریکا و مستند سازی گفته ها و بیان شرایط و وضعیت تهران در سال 1359 مهمترین منابع اطلاعاتی عملیات پنجه عقاب را تشکیل می دادند. شبها، همه ما برنامه اخبار شبکه تلویزیون را تماشا می کردیم، بخش‌های مربوط به ایران ضبط می‌شد و بارها و بارها نمایش داده می شد. این اخبار حاوی اطلاعات بسیار با ارزشی بود...تلویزیون هر چیزی را به طور واقعی نشان می داد. برای مثال خیابان روزولت (شهید مفتح) در صفحه تلویزیون مانند خطوط روی یک نقشه یا نقاط نامعلوم در یک عکس سیاه و سفید کهنه نبود بلکه به طور واقعی و با رنگ‌های زنده مشاهده می شد (صص  315-314). یکی دیگر از شیوه های جمع آوری اطلاعات در این عملیات استفاده از مستشارانی است که در ایران خدمت کرده اند. سرلشکر فیلیپ سی گاست چند ماه به عنوان مستشار بلند پایه نظامی در ایران بسر برده بود. وی گفته است: من چیزی درباره عملیات ویژه نمی دانم اما درباره ایران چیزهایی می دانم و می توانم در این عملیات مفید باشم (ص 317). او به اردوگاه اسموکی رفته و هویت افرادی را که قبلا در سفارت آمریکا در ایران کارکرده بودند مشخص کرده و پس از پیدا کردن این افراد، آنها  به سئوالات طرح شده پاسخ داده اند.   از دیگر شیوه های جمع آوری اطلاعات تصاویرهستند. عکس‌ها و گفته‌های افراد مهمترین منابع اطلاعاتی ورود به ایران محسوب می شوند. براساس خاطرات بکویث: «یکی از چیزهای که عکسها روشن کردند وجود تیرکها بود. پاسداران انقلاب یا شبه نظامیان به فرض اینکه آمریکا ممکن است بری نجات گروگان‌ها از بالگرد استفاده کند، در محل های در داخل محوطه که امکان فرود بالگرد در آنجا وجود داشت تیرک‌هایی نصب کرده بودند.» (ص 343) طرح ها  فرماندهان دلتا درباره جزئیات ورود و خروج به ایران ماه ها مطالعه نموده بودند. در بررسی طرح های پیشنهادی برای نفوذ به سفارت آمریکا در تهران چند طرح پیشنهاد شده است.   یکی از این طرح ها توسط یک سرتیپ نیروی هوایی پیشنهاد شده است بدین شرح که: «دلتا پس از فرود با بالگرد، به وسیله دوچرخه از خیابان‌های تهران عبور کند و هیچ کس به شما آزاری نخواهد رساند». بکویث معتقد است: «صحبت‌های این شخص مرا به وحشت انداخت. او قبلا در ایران زندگی کرده بود من نمی دانم که آیا او واقعا اطلاعات بسیار خوبی داشت یا من حرف‌هایش را درک نمی کردم.» (ص 333)   یکی دیگر از راههای پیشنهادی این بود که دلتا با چتر در اطراف تهران فرود بیاید،گروگان‌ها را آزاد کند و تمام آنها را از طریق خشکی با فرار و اختفا، خارج کند. فرمانده عملیات در تشریح این موضوع نوشته است.«من شخصا نمی توانستم تصورش را هم بکنم که یک گروگان را مدت شش ماه، دوسال و یا هرمدت دیگر در ایران بچرخانم تا بتوانم او را به آمریکا بازگردانم.»(ص 333) به نظر نویسنده این نظرات مضحک به نظر می رسید و شاید آنها نتایج هیجان تب آلودی بود که وسایل ارتباط جمعی در ما ایجاد کرده بوده‌اند. از دیگر راه‌های که به آن اشاره شده است این است که نیروی دلتا با کامیون از مرز ترکیه وارد ایران شود که با توجه به کنترل های شدید مرزی این موضوع رد شده است.   نیروهای عملیاتی کل افرادی که در عملیات پنجه عقاب شرکت دارند 132 نفر بودند که در قالب گروه‌های مختلف سازماندهی شدند. دو ژنرال ایرانی، دوازده راننده، یک تیم دوازده نفره مترجمین، یک تیم مخصوص ضربت سیزده نفره و نود و سه تن از عمل کننده ها و ستاد دلتا. به عبارتی بهتر شمار نیروهایی عمل کننده در جریان حمله به سفارت 93 نفر ذکر شده است که شامل:   - عنصر قرمز: چهل نفر شامل اسکادران A و ماموریت آنها از بین بردن نگهبانان در پارک موتوری سفارت و آزاد کردن همه گروگانهای زندانی بود.    - عنصر آبی: چهل نفر شامل بخشی از اسکادران B که توسط سرگرد فیچ  فرماندهی می شود و وظیفه آنها پاکسازی اتاقها و آزاد سازی گروگانها است. - عنصر سفید: شامل سیزده نفر از اعضای رکن و ستاد فرماندهی که وظیفه آنها  و حفظ امنیت خیابان‌های اطراف سفارت بوده است.   انجام عملیات عملیات تا کویر اول(طبس)طبق برنامه پیش رفته است ولی برخورد دو تا از بالگردها با طوفان شن شرایط را پیچیده کرده است. در واقع ترس و ناتوانی خلبانان بالگردها در مواجهه با طوفان شن موجب شده تا امیدی به ادامه ماموریت نداشته باشند و طوفان شن تمام تمرکز و تصمیم گیری آنها را تغییر داده بود.   تاخیر 90 دقیقه ای بالگردها در رسیدن به صحرای طبس موجب می شود تا عملیات با تاخیر شروع شود ضمن اینکه فرمانده عملیات از روشن شدن هوا واهمه داشته است. در جریان سوخت گیری یکی از بالگردها، برخورد با هواپیما سی -130 موجب انفجار عظیمی می شود. بکویث شرایط به وجود آمده راچنین بیان کرده است:«ساعت تقریبا دو چهل دقیقه بعد از نیمه شب بود. تعدادی از خلبانان سی-130ها موتورهایشان را گرم می کردند و گرد و غبار در اطراف پراکنده می شد. در میان تندباد، یکی از بالگردها را دیدم که از زمین بلند شد و به سمت چپ کج شد و به آرامی به عقب خزید. سپس صدای مهیبی بلند شد...بالگرد سرگرد جیمز شافر به سی -130 که در شمالی ترین قسمت ایستاده بود برخورد کرد». بکویث از قول یکی از خلبانان بنام پاول نوشته است:«نمی دانید برمن چه گذشته است. با بدترین طوفان شنی که تا کنون دیده بودم مواجه شدیم. بسیار دشوار بود. پیش خود فکر کردم مطمئن نیستم که بتوانم عملیات را انجام دهیم.»(ص 423)   فرجام عملیات فرمانده عملیات نا فرجام طبس در انتها چنین می گوید:«در تمام طول راه بازگشت به مصیره احساس پوچی و پژمردگی می کردم،اه، اه. یاس بر وجودم سایه افکنده بود. گریه ام گرفت. این موقعی بود که نشستم و با تمام وجود گفتم: یا عیسی مسیح، تو می دانی که چه گندی بالا آمده است. ما واقعا باعث شرمساری کشور بزرگمان شدیم. خودم را بسیار حقیر احساس می کردم. نمی خواستم صحبت کنم یا هیچ کاری انجام دهم، فقط احساس می کردم که دیگر آبرویی برایم باقی نمانده بود.»(ص 433)