پایگاه خبری الف 24 خرداد 1396 ساعت 19:19 http://alef.ir/vdcf1xdjmw6dvva.igiw.html?460693 -------------------------------------------------- راهنمای کتاب/«بدرود سعادت زمین»؛دی جی كامپتون؛علي فاميان؛ نیستان عنوان : سعادت در جهاني ناپايدار مسعود عباس زاده؛ 24 خردادماه 1396 -------------------------------------------------- متن : «بدرود سعادت زمین» نویسنده: دی جی كامپتون مترجم:علی فامیان ناشر: نیستان، چاپ اول 1395 325صفحه، 13000تومان   شما می‌توانید کتاب «بدرود سعادت زمین» را  تا یک هفته پس از معرفی با ۱۰ درصد تخفیف از فروشگاه اینترنتی شهر کتاب خرید کنید. ****  24 شخصیت كاملاً پیچیده، غیرقابل پیش بینی و در عین حال، به شدت انسانی كه ظاهراً محكومانی سیاسی و جنایی هستند، در سفری 100 میلیون كیلومتری و اودیسه وار به كره مریخ و یا آنچنان كه كامپتون، نویسنده رمان عنوان كرده، مهاجرنشین تبعید می شوند. كشمكش اصلی و محوری این شخصیت ها كه طیفی از اتهامات را یدك می كشند، تلاش برای حفظ هویت انسانی است. در جریان و روند داستان، خوانندگان متوجه می شوند كه شخصیت های داستان، چندان هم مستحق چنین كیفری نبوده اند. تلاش برای حفظ هویت  و ارزش های انسانی است كه به خوبی و در جریان چالش و رویارویی شخصیت ها با یكدیگر - از داشتن حس مالكیت تا داشتن حس انسانیت و نوع دوستی نسبت به هم سفران و یا سایر انسان ها  گفته و نشان داده می شود. این شخصیت ها كه در سفینه ای به شدت بی هویت و ضد نوع بشر به سفر اودیسه وار خود ادامه می دهند، تنها مجاز هستند در فضای فیزیكی كه برای 8 نفر طراحی شده است، به تبعیدگاه خود قدم بگذارند. تمام تمهیداتی كه مسافران این سفینه به مقصد مریخ با آنها در چالش و كشمكش هستند، در جهتی قرار گرفته است كه علاوه بر پیشبرد روند و رویدادهای داستانی، 24 مسافر این سفر ظاهراً بدون بازگشت را همان ابتدا در مسیر استحاله، بی هویتی و نهایتاً، فنا و تباهی قرار می دهد. در این میان، علی فامیان نیز تلاش قابل ستایشی در ترجمه اثر به دست داده است تا بتواند اثری شسته و رفته را برای مخاطبان فارسی زبان بیافریند. به مسافران و یا تبعیدیان در طول این سفر چندین هفته ای، غذاهایی آغشته به مواد مخدر داده می شود تا علاوه بر ایجاد وابستگی شدید به آن، بتوان در طول سفر و یا اقامت در منطقه مهاجرنشین، رفتار و واكنش های آنان را كنترل كرد. علاوه بر آن، زمینه چینی برای تخدیر تبعیدیان به منظور تحت سیطره قرار گرفتن آنان توسط فرمانداران این تبعیدگاه ابدی صورت می پذیرد. در گام بعدی نیز تلاش شده است كه تبعیدی ها از زمان و مكان واقعی خویش كاملاً  بی خبر باشند. مسیری كه در سفر هستند، تنها با هفته و روز مشخص شده و ساعتی كه برای آنان طراحی شده، به جای 12 قسمت، 24 قسمت دارد. ماه ها و روزهای سال هم براساس چرخش مریخ به دور خورشید طراحی شده است؛ روز بیش از 24 ساعت می باشد. ماه های سال (میلادی) هم به ترتیب برای ماه سپتامبر (شهریور) 57 روز، آوریل، ژوئن و نوامبر (فروردین، خرداد و آذر) 58 روز و فوریه (اسفند) 53 روز است كه به این ترتیب باعث از بین رفتن عادت زمان بندی نزد آنان شده و مسیر نابودی و استحاله آنان را روان تر می سازد. تبعیدكنندگان نیز با در نظر گرفتن سال مریخی به میزان 687 روز، تلاش كرده اند كه هویت زمانی و مكانی را از 24 تبعیدی بگیرند، اما خوانندگان رمان شاهد تلاش كم و بیش مشابهی از سوی این تبعیدی ها برای حفظ و یا بازیافت حداقل هویت، یعنی هویت زمانی و مكانی در طول رمان هستند. نام تبعیدی ها به طور اتفاقی از انجیل و توسط كمیته مجازات انتخاب شده بود. با این ترفند، تلاش شده است كه آنها گمنام باقی بماندند و در دوران تبعید، زندگی پوچ، بی هدف و بی هویتی برای آنان تدارك دیده شود. در میان تبعیدی ها حتی نام هبكوك هم به چشم می خورد تا با بهره گیری از واژه های قدیمی به این پرواز، شكوهی مكاشفه آمیز داده شود. داستان بدرود سعادت زمین، مملو از این نمادها و نشانه هاست كه خوانندگان را برای خواندن و پی بردن به گره افكنی هایش، وادار به دوباره خواندن و پی بردن به مفاهیم این نمادها و نشانه ها كرده است. علاوه بر آن، تلاش نویسنده در جهتی قرار گرفته تا داستان از محتوایی علمی – تخیلی به سمت درونمایه ای روان شناختی، تغییر مسیری نامحسوس داشته باشد. در این خصوص، نویسنده تلاش كرده است تا خوانندگان را به نگاه و اندیشیدن پیرامون خویشتن خویش واداشته و ترغیب كند كه پا به پای شخصیت های داستان، گره های رویدادهای داستانی را بگشایند. خوانندگان شاهد مكاشفه هایی هستند كه پیوند و همذات پنداری با شخصیت های داستان را دو چندان كرده است. فصل شكار خرگوش و همچنین، فصل مشاهده معجزه توسط تعدادی از ساكنان مریخ، جز این كه از جمله خواندنی ترین و جذاب ترین فصول رمان بدرود سعادت زمین می باشد. تلاشی به منظور ایجاد پیوند منطقی و علت و معلولی بین شخصیت های داستان با چیستی و هویت خویش است كه در نهایت، كشمكشی سراسری در روند رویدادهای داستان به وجود آورده تا به انسان و خواننده امروزی، فرایند استحاله و بی هویتی اش را یادآوری نماید؛ این كه انسان برای گریز از بحران هویت و رسیدن به خویشتن واقعی در جهان مریخی امروز ما هم تنهاست.      خرگوش هم جانوری نمادین است تا تیعیدی ها یادگاری از زمین برای خود تداعی كنند. جانوری نمادین كه تنها موجود زنده تبعیدگاه است و شاید هم تبعیدی ها به شوخی بر این جانور منفور مریخی، نامی زمینی نهاده اند تا شكار و خوردن آن را تحمل پذیرتر كنند. نویسنده تلاش بایسته ای دارد تا در بزنگاه هایی از داستان، كشمكش شخصیت ها را برای گریز از ظرفیت های مكانی  و فیزیكی، به وجود آورد. مثلاً در ابتدای فصل نخست داستان می نویسد كه برخی از آنان (تبعیدی ها) می كوشیدند دیواره های سفینه را سوراخ كنند. آنان بلافاصله پس از ترك تخت های گرانشی، جاروجنجال به راه انداخته بودند. او (ژاكوب) آنان را همچون بخشی از رؤیایی دائمی نظاره كرده بود، بی آنكه احساس نگرانی كند. اكنون با یادآوری آن لحظات به لرزه می افتاد. درهرحال، باید گفت كه تلاش بایسته شخصیت ها در جهتی است كه حتی سعادت و عاقبت به خیری را در جهانی مبهم و ناپایداری چون مریخ نیز جستجو می كنند. این امری است كه  نویسنده كوشیده است تا آن را به بهترین وجه برای خوانندگان داستان توصیف نماید. در فصل سوم داستان و صحنه فرود تبعیدی ها در مریخ، نویسنده تلاش كرده است تا این فرود به تولدی دیگر برای آنان تبدیل شود؛ موشك های معكوس تا ده ثانیه روشن می شوند. آرام نفس بكشید. مقاومت نكنید. بیهوش شدن بهترین راه است. وقتی بیدار شوید، رسیده اید. چنین سفر موفقیت آمیزی فرود خوبی هم خواهد داشت. دشمنان طبیعی تبعیدی ها در مریخ سه عنصر سرما، غبار و گرسنگی هستند، اما وقتی این ها هم كارساز نباشند، تكنیك توهم توطئه توسط فرمانداران مهاجرنشین به كار گرفته می شود؛ در فصل پنجم معاون فرماندار می گوید كه سیاهپوستی (ژاكوب) كه متمرد نباشد، به هیچ دردی نمی خورد. لذا باید ببینیم در این زمینه چه كار می توانیم بكنیم ... كس دیگری هست؟ مارك از یوشا سخن به میان آورد. این بار هم هشیارانه. معاون فرماندار گفت: فعالیت های هنری زیر نظر مستقیم فرمانده است. صبر می كنیم تا ببینیم این یوشا چه جور از آب در می آید. در همین نقطه از داستان، نویسنده، دشمن تراشی، سیاه پوست بودن ژاكوب به عنوان زمینه های نژادپرستی ودست آخر، روح هنر را دستمایه توطئه ای توهم گرایانه می نماید و عنوان می كند كه معاون فرماندار دچار آن شده است. از این رو، كامپتون تلاش می كند برای ایجاد تسریع در روند بی هویتی و استحاله تبعیدی ها در داستان، از این درونمایه، استفاده نماید و رویدادهای آن را پیش ببرد.