پایگاه خبری الف 4 مرداد 1396 ساعت 7:00 http://alef.ir/vdcf0tdjmw6d1ta.igiw.html?495523 -------------------------------------------------- عنوان : آيا اصولگرايي تمام شده ؟ سید مجید حسینی*/4 مرداد96 -------------------------------------------------- متن : بيست و اندي سال پيش ، درست وقتي سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي داشت ، با نقدهاي تندش در عصرما، از درون خاكستر جناح شكست خورده چپ ، ققنوس اصلاح طلبي را متولد مي كرد ، كسي فكر نمي كرد كه در مدت كوتاهي ، اصلاح طلبي با دولت سيد محمد خاتمي ، تبديل به گفتمان هژمون كشور شود ، و از نيروهاي نااميد چپ و خط سومي ها ، بشود يك بلوك قدرت ، مقابل قدرتمندان راست ساخت . آن سالها ، منتقدان هاشمي رفسنجاني ، صدايي نداشتند ، بازي را واگذار كرده بودند ، اما همه در مركز تحقيقات رياست جمهوري جمع شده بودند ، و تحت نظر رييس جمهور ، روياهاي ققنوس جديد را مي ساختند ، و به زودي هشت سال تمام ، با گفتمان باز سازي شده ، مقدرات كشور را تا حدود زيادي رقم زدند . بيست سال از بازسازي چپ در قالب اصلاح طلبي گذشته ، كار برعكس شده ، راست گرايان تمام نهادهاي انتخابي مستقيم را از دست داده اند ، در چند انتخابات مداوم شكست خورده اند ، اختلافات دروني تحليلي فراوان دارند ، و استفاده از كليد واژه اصولگرايي را تبديل به رمز شكست كرده اند ، در چنين شرايطي ، محمد باقر قاليباف ، انتخابات را از ميانه رها كرده ، دوره بلند مديريت شهري اش را تمام كرده ، و قلم را برداشته و عزم نقد و بازسازي اصولگرايان را كرده است ، رها كردن انتخابات از ميانه توسط او ، خود پيامي روشن داشت ، براي اينكه قاليباف همراه با انتقاد از جناح رقيب دولتي ، قصد نقد جدي سازمان اصولگرايي را هم در سر دارد . اما آيا در شرايط موجود ، همان امكاناتي كه چپ ها براي تبديل شدن به اصلاح طلبان را داشتند ، راست هم براي ساختن يك ققنوس جديد دارند ؟ آيا قاليباف ، كه براي اولين بار به عنوان يكي از شاخص ترين نيروهاي جنگ كه در سياست وارد شده ، قصد نقد تند سران اصولگرايي را دارد ، مجالي براي اين بازسازي ميابد ، يا دوباره مجبوراست ، به جاي بازسازي در ساز و كارهاي موجود قدرت جناح اقليت غرق شود ؟ پاسخ اين سوال اساسي درون يك فضا معني دارد ، و ان نشت كردن نقد بنيادين اصولگرايي در گفتمان نيروهاي راست و فعالان سياسي جنگ ديده است كه امكانات يك بازسازي را فراهم اورد ، مبتني بر چنين رويكردي ، مي توان نقد بنيادين گفتمان اصولگرايي را در چارچوب چند گزاره مهم ساماندهي كرد ، كه رد پاي ان در نامه پساانتخاباتي قاليباف به جوانان اصولگرا ديده مي شود ، و در فرازهايي از ان هم ، تنها فضايي براي طرح اين امور بنيادين ايجاد شده ، و به نظر مي رسد ادامه ان به ايجاد چنين فضايي سپرده شده تا در صورت امكان گسترش يابد ، اين چارچوب نقد بنيادين را در گزاره هاي ذيل مي توان خلاصه كرد : اول / اصولگرايي موجود ، ساختار ارزشي خود را از گفتمان جنگ مي گيرد ، چنين وضعيتي باعث مي شود تنها نيروهاي جنگ در سطوح بالاي ان امكان بازي پيدا كنند و جوانان و نيروهاي پس از جنگ صرفا ، سينه زنان هيات باشند طيبعتا اين وضعيت نيرويي ، شادابي و نشاط تحليلي و فكري و كادري را از اين جريان سلب مي كند دوم /  ، ارزشی هاي جنگ بدليل سازوكار شكل گيريشان به شدت تن زدوده اند و از رفاهيات و امور زندگي روزمره مردم كمتر دفاع مي كنند ، دهه شصت نماد اين تن زدودگيست و جنگ در بستر رياضت مادي سامان يافته ، اما دهه نود درست مقابل اين شرايط است ، و مردمان مطالبه مادي ، رفاهي ، و تنانه دارند ، مصرف، محور اين دهه جديد است و اصولگرايان از فهم آن فاصله گرفته اند، چنين فاصله اي ، سبب شده اصولگرايان گشودگي خود را نسبت به وضع جديد زندگي بخصوص در طبقات متوسط از دست بدهند و طبقه فكر ساز و سياسي جامعه را مقابل خود ببينند . سوم/ همزمان با حذف عدالت خواهان از جناح اصلاح طلب ، گفتمان عدالت خواهي در اصولگرايان هم تبديل به ليبراليسم نقابدار احمدي نژادي ها شد ، عدالت در عمل كنار گذاشته شد ، و تبديل به سياست هاي پوپوليستي مثل هدفمندي يارانه شد ، و با حذف عدالت عملا آزادي هم تنها معناي اقتصادي يافت و ميدان به رقيب واگذار شد . چهارم / اصولگرايي خصلت مدني خود كه در دهه شصت به مدد شبكه مساجد بدست مي آورد را از دست داد ، تنها نهاد مدني ، بسيج بود كه در عمل گشودگي خاصي به سمت طبقه متوسط نداشت ، به غير از بسيج كه مساله اش طبقات حزب اللهي  و انقلابيون مارك دار  و نماز جمعه برو است ، عملا اصولگرايان هيچ نهادي ديگري براي ارتباط با بدنه طبقات مختلف از روستاييان تا متوسط شهري را طراحي نكردند و در عمل ناگهان سيم ارتباطي خود را از دست دادند ، صداو سيما نیز در قامت يك نهاد ملي نمي توانست ، شبكه مدني این جریان باشد ولي در مقابل ، جناح رقيب شبكه هاي اجتماعي را تبديل به نهاد حزبي خود كرد . اين وضعيت يعني ساختار سياسي بي بدنه ، مثل سربزرگي بدون تن است كه اصولگرايان دايما وزنش را تحمل مي كنند و هزينه آن در قالب نهادهايي مثل صداسيما يا استانقدس در عرصه هاي اجتماعي باز جديد ، پرداخت مي كنند . پنجم/ اصولگرايي ، بعد از كلمه اصولگرايي هيچ بدن نظري براي خود نساخت ، هرگاه از نظريه سياسي اصولگرايان سوال شود ، ارجاع به نظريات امام يا رهبري در مورد كليت انقلاب ، نظام يا جمهوري اسلامي مي شود ، در حاليكه هر گفتمان سياسي نياز به نظريه توضيح دهنده جناح خود دارد ، طوري كه آن نظريه نسبتش با مسايل روز روشن باشد در چارچوب نظام موجود اما در نقد گفتمان رقيب . نداشتن نظريه سياسي عملا اصولگرايان را دچار شعارزدگي كرد و نتيجه ، تبديل شدن رقيب به تنها بازي درشهر است . ششم / اصولگرايان به جاي طرح نظريه سياسي دولت عادل ، براي حل مشكلات حكومت مندي خود ، عملا در دام نظريه هاي سرمايه داري در قالب كلمات اسلامي افتادند ، دنبال خصوصي سازي رفتند ، سعي كردند دولت را كوچك كنند ، سازكار هدفمندي يارانه را پيش گرفتند و عملا دولتمندي شان با تمام سخن از عدالت ، معطوف به سرمايه ومصرف شد ، مگامال ها بزرگ شدند ، هزاران ميليارد تومان لوازم ارايش فروش رفت ، مصرف برند تبديل به شان اجتماعي شد ، اما اصولگرايان كه در شكل دادن اين شرايط نقش مهم داشتند ، هنوز دوست داشتند ، طبقات محروم را جذب خود كنند ، اما يك بام و دوهوا ممكن نيست ، آمارها نشان ميدهد ،  حسن روحاني حتي در بسياري از مناظق محروم از نماينده رسمي اصولگرايان پيش افتاد ، شعار آزادي ، حتي معناي عدالت جنوب شهري ها را هم در برگرفت و اصولگرايان هم جنوب و هم متوسط را كنار خود نديدند . هفتم/ اصولگرايان ، سياست هاي سرمايه داري را درست اجرا نكردند ، اما زمينه را براي دولت اصلاح طلب ازاديخواه فراهم كردند ، و در ادامه هر چه امكانات خود را نسبت به طبقه متوسط محدود كنند ، زمينه بيشتري به اصلاح طلبان مي دهند تا طبقات جنوب را هم كه از لحاظ گفتماني از متوسطين اثر مي پذيرند جذب كنند ، اصولگرايان عملا يك طبقه رسانه مي خواهند در حاليكه الان فقط كيهان و وطن امروز  يا فارس و تسنيم را دارند ، اين وضعيت بي رسانه طبقاتي ، ان ها را كوچك تر هم خواهد كرد . زماني سعيد حجاريان ، استراتژيست زخمي چپ ، پس از شكست هاي مكرر اصلاح طلبان گفت ، اصلاحات مرد ، زنده باد اصلاحات  . ايا قاليباف با تمام فشارهاي موجود از دوسوي صحنه كه تحمل مي كند ، مي تواند ذيل چنين پروژه اي ، بگويد : اصولگرايي مرد ، زنده باد اصولگرايي ؟ پاسخ در برخورد بدنه اين جناح ، با روش جديد او ، نهفته است ، ايا بدنه حاضر به تغيير مسير هست ؟ آيا نقدها  شنيده خواهد شد ؟ *استاديار علوم سياسي دانشگاه تهران