پایگاه خبری الف 27 تير 1396 ساعت 9:19 http://alef.ir/vdcf0mdjcw6d10a.igiw.html?493228 -------------------------------------------------- عنوان : زندگی سوررئال هیلاری کلینتون، زنی که می‌توانست رئیس جمهوری امریکا باشد ربکا تریستر- مترجم: فرحناز دهقی -------------------------------------------------- متن : از جولای 2015 که هیلاری کلینتون به طور رسمی واردرقابت‌های انتخابات ریاست جمهوری سال 2016 امریکا شد، دو سال می‌گذرد؛  یک سال هم از جولای 2016 که حزب دموکرات به طور رسمی او را به‌عنوان نامزد این حزب در انتخابات یادشده معرفی کرد، می‌گذرد. تلاش‌های او در نوامبر 2016 نتیجه نداد و دونالد ترامپ گوی رقابت را از او ربود و خود به کاخ سفید راه یافت. اما سؤال این است: این زن 69 ساله مبارزه‌جو اکنون چکونه با آن تجربه شکست زندگی می‌کند؟ ربکا تریستر، نویسنده مجله «نیویورک» به سراغ هیلاری کلینتون رفته و از روزگار او در این روزها که ترامپ هر روز ماجرایی تازه می‌آفریند، گزارش داده‌است. احساسات این روزهای هیلاری کلینتون ملغمه‌ای است از خشم، وانهادگی، شوخ‌طبعی و نگرانی. زندگی بعد از انتخابات زنی که قرار بود رئیس جمهوری امریکا باشد، یک زندگی سوررئال است. وقتی قدم به اتاق ناهارخوری هیلاری کلینتون که این روزها مشغول نوشتن کتاب تازه‌اش است، می‌گذارم او را می‌بینم که بدون هیچ آرایشی فرو رفته در لباس‌های خانگی و شباهت کمتری به «کلینتون» دارد و بیشتر شبیه به «هیلاری رودهام» است که او را در عکس‌های دوران کالج دیده‌ام. او دیگر شبیه زنی نیست که طی 25 سال گذشته تصویرش در تلویزیون پخش می‌شد و عکس‌هایش در روزنامه‌ها یکی‌یکی به چاپ می‌رسیدند، حالا او نسخه 69 ساله دختری جوان است که در «کالج ولزلی» در سال 1969 به سخنرانی برخاست. بدون چشم‌ داشتن به هیچ عرصه‌ای برای رقابت و تلاشی برای جذب رأی با درست کردن مدل موهای شیک. حالا او شبیه دوران سالخوردگی دختر جوانی شده که به دور از هیاهوهای سیاسی، زندگی‌اش را گذرانده است. البته هنوز هم کاملاً شبیه آن دوران نیست. او همچنان در انظار ظاهر می‌شود، پشت سکوی سخنرانی قرار می‌گیرد و مصاحبه می‌کند. واضح است که تلاش می‌کند که در فضای عمومی، همچنان فعال باقی بماند. امروز (روزی که نویسنده به دیدار هیلاری کلینتون رفته) فردای روزی است که دونالد ترامپ، جیمز کومی رئیس اف بی‌آی را اخراج کرد. همان مردی که کلینتون او را مسئول وضعیت فعلی‌اش(خانه نشینی)، می‌داند. کلینتون مدام اخبار و جزئیات ماجرا را از نیک مریل، مدیر ارتباطاتش، می‌پرسد. در همان حال ورزش می‌کند و با دقت به مریل گوش می‌دهد، مانند کسی که بخشی از وظیفه شغلی‌اش دانستن جزئیات این اتفاق است، که البته نیست. درباره اخراج کومی می‌گوید: «بیشتر از آنکه غافلگیر شده باشم، نگرانم. موضوع این نیست که او نباید نظم داشته باشد. فراخوان ترامپ هر کاری که او با من در ماه جولای کرد را تأیید کردند، اما باید بگویم آنچه اکنون در جریان است، تلاشی برای ممانعت از تحقیق و تفحص در نقش روسیه در انتخابات است و من فکر می‌کنم این برای کشور ما وحشتناک است.» صحبت کردن درباره کومی، حتی پس از اخراج او، برای کلینتون کار ساده‌ای نیست. آخرین باری که او درباره کومی صحبت کرد، در مصاحبه‌ای با کریستین امانپور خبرنگار سی‌ان‌ان، در مراسم شام میهمانی «زنان برای زنان بین‌المللی» بود. امانپور از او پرسیده بود: «فکر می‌کنید در باخت شما چه کسی مقصر است؟»او در پاسخ با همان صورت خسته و ناامیدش گفته بود: «من شخصاً تمام مسئولیت باختم را بر عهده می‌گیرم. من کسی هستم که نامزد شده بودم، من کسی بودم که نامش روی برگه رأی نوشته شد. من از چالش‌ها، مشکل‌ها، سقوط‌هایی که داشتیم، آگاهی دارم.» اما او به عامل‌های دیگری که معتقد است در شکستش نقش داشتند، اشاره کرد و در این میان از جیمز کومی و تأثیر نامه ماه اکتبرش هم یاد کرد و گفت: «اگر انتخابات 27 اکتبر بود، من اکنون رئیس جمهوری شما بودم.» در روند طبیعی محبوبیت کلینتون در میان مردم که از دو دهه قبل قابل پیگیری است، این دوره‌ای است که حتی احساسات مخالفانش هم آغشته به نوعی احترام و تحسین است. محبوبیت کلینتون طی دوران تلاش‌هایش برای ورود به کاخ سفید کاهش پیدا کرده بود و پس از باختنش در انتخابات، بیشتر شد، بویژه که باختش با تحقیر هم همراه شد. با این حال بسیاری از منتقدان او، حتی کسانی که به او رأی دادند، معتقدند که او در قامت بدترین سیاستمداری که تاکنون زندگی کرده، فرو رفته است چرا که به بدترین سیاستمداری که تاکنون زندگی کرده، باخته است. باخت روز انتخابات کلینتون، فقط شکست او نیست. بلکه شکست ملت است:زیرا اوضاع به دست مدیریت غیر قابل کنترلی افتاده که در رأسش مردی بی‌پروا و دروغگو قرار دارد. اوضاع طوری است که صدای نگرانی برخی از جمهوریخواهان نیز به گوش می‌رسد. اکنون ملت درصدد یافتن راهی است که بداند چطور شد امریکا به اینجا رسید؟ پس از پیروزی ترامپ رسانه‌ها، رویداد را کالبدشکافی کردند. ما درباره کومی، روسیه، خطاهای پیام‌رسانی و درگیری‌های داخلی فراخوان صحبت کردیم. ما بر سر سؤالات بی‌جوابی چون آیا اگر ساندرز بود، انتخابات را می‌برد یا اینکه آیا کلینتون کاندیدای خوبی در این لحظه بود، جنگیدیم. اما پس از ختم غائله، توضیحات منطقی کم‌کم شکل گرفتند و پرسشی مطرح می‌شد با این محتوا که چطور یک مرد عیاش توانست کاخ سفید را از یک زن با تجربه ببرد، مگر در شرایط و فضای نابرابر. اینکه زنی شایسته شغلش را در مقابل مردی بی‌سواد ببازد، مختص به انتخابات نبود. این قصه روزمره امریکاست. کلینتون تقریباً هر جا که می‌رود، بالاخره یک نفر اشکش سرازیر می‌شود. نه فقط از دوستان و کارمندانش. در روزهای بعد از انتخابات این اتفاق بیشتر هم می‌افتاد. در رستوران، سوپرمارکت‌، هواپیما و... همیشه صفی از مردم تشکیل می‌شود که می‌خواهند با او سلفی بگیرند و در آغوشش بکشند. می‌گوید: «فضا شبیه چیزی که تاکنون دیده‌ام نیست. منظورم این است که انگار تمامی ندارد. هر موقع که در انظار ظاهر می‌شوم همین ماجرا است. هفته پیش با شاندا رایمز (برنامه‌ساز تلویزیونی و نویسنده) مشغول ناهار خوردن بودم که زنی کنار میز ما ایستاد، خوش‌لباس و شاید 40 یا 50 ساله بود، او گفت که نمی‌تواند رستوران را بدون گفتن اینکه چقدر حالش بد است، ترک کند و همانجا زد زیر گریه. من آن طرف میز بودم و بعد همان کاری را کردم که بعد از انتخابات هزاران بار انجام داده‌ام: در آغوش گرفتمش. چون مردم واقعاً صدمه دیده‌اند. و بله این زنان هستند که بیشتر آسیب دیده‌اند. اما مردها طور دیگری ناراحتی‌شان را بیان می‌کنند. آنها می‌گویند که به من رأی داده‌اند و نمی‌دانند چه شد که اینگونه شد.» صحبت کردن در این باره برای کلینتون شاید از همه چیز سخت‌تر باشد: «الان دیگر خیلی نه، اما به محض اعلام نتایج خیلی‌ها از من عذرخواهی می‌کردند.» به کلینتون نگاهی می‌اندازم. می‌گوید: «بله پس چی! می‌گفتند که خیلی متأسفند که رأی ندادند چون فکر می‌کردند نیازی به رأی دادنشان نیست. آنها فکر می‌کردند که من 88 درصد برنده هستم و خب چه نیازی به رأی آنها دارم. خیلی از مردم اینگونه فکر می‌کردند.» کلینتون می‌گوید که رفتن به مراسم تحلیف ترامپ برایش کار بسیار سختی بود. در روز تحلیف، وقت سخنرانی ترسناک او، کنارجورج و لارا بوش نشسته بودم:«من و جورج و لارا در باور سیاسی باهم تفاوت و اختلاف جدی داریم. اما حیرت‌زده زیرچشمی به هم نگاه می‌کردیم و بی‌حرف می‌دانستیم چه حسی داریم.» جورج بوش بعدتر گفت که سخنرانی ترامپ «عجیب‌وغریب‌ترین چرندگویی» بود که دیده. هیلاری می‌گوید جایی وسط سخنرانی مردک، نگاهش با نگاه میشله اوباما گره خورد و با نگاه به‌هم گفتند:«این چه می‌گوید...؟» و آرام سری تکان دادند. یک صبح بهاری، کلینتون به کالج ولزلی بازگشت تا در آنجا سخنرانی کند. 48 سال از سخنرانی‌ او در این دانشکده می‌گذشت و کمتر از یک سال از سخنرانی‌ای که او رسماً اعلام کرد که تلاش خواهد کرد نخستین رئیس جمهوری زن ایالات متحده امریکا باشد، می‌گذشت. رؤیایی که او هرگز به آن نرسید. به طور قطع آن روز، تجربه‌ای عاطفی برای او بود. زمانی که صدایش خش‌دار شد، با شوخ‌طبعی گفت: «ما اینجور مواقع آلرژی را به جای احساسات مقصر می‌دانیم.» اما همچنان که او درباره شکستش شوخی می‌کرد، هیچ صحبتی از عقب‌نشینی نکرد. او اینجا در چاردیواری خانه‌اش، خشمگین‌تر از دوران فعالیت فراخوان و پس از آن است. مقایسه دقیقی میان دورانی که در ولزلی بود و اکنون در ذهن دارد. با اشاره به آن، می‌گوید: «آن موقع ما از انتخابات ریاست‌جمهوری قبلی ناراحت بودیم، از انتخاب مردی (لیندون جانسون) که دوران ریاست‌جمهوری‌اش در نهایت با وجود تلاش‌هایش برای جلوگیری از افشاگری، با رسوایی و فضاحت به پایان رسید.» کلینتون در سخنرانی‌اش ادامه تلاش‌های خود و مبارزه‌جویی‌هایش را شفاف و صریح در قالب پیامی به زنان اعلام کرد که «شما با ارزش و قدرتمند و لایق تمامی فرصت‌ها و ظرفیت‌های جهان هستید. آینده ما وابسته به این است که باور کنید، از بلندپروازی و رؤیاها و حتی خشمتان نترسید. اینها نیروهای قدرتمندی هستند... شجاع باشید، تلاش کنید، شکست بخورید، دوباره تلاش کنید، به یکدیگر تکیه کنید، ارزش‌هایتان را حفظ کنید و هرگز تسلیم نشوید.» منبع: روزنامه ایران